فهرست محتوا

کینتوسگی

یکسال از ترومای مشترک میان درمانگر و درمانجو گذشت. منتظرم و از پنجره اتاق درمان به خیابان نگاه می‌کنم؛ به صدای خیابان گوش می‌دهم. تردد ها عادی است، ولی یکسال پیش چنین نبود: صدای بوق ممتد ماشین ها، ترافیک خودخواسته، صدای شعارهای دور و نزدیک، صدای جیغ و فریاد، صدای شلیک گلوله از دور یا نزدیک، بوی تند گاز که گاهی وارد اتاق درمان و باعث سوزش چشم می‌شد.
غوغای درون بیشتر از صدای بیرون! کار درستی کردم گفتم حضوری بیاید؟ نکند در مسیر آمدن مشکلی برایش پیش بیاید. من چطور به خانه باز گردم؟
مراجع مهاجرم سعی دارد از من مراقبت کند: “شما آنجا حالتون خوبه؟ من چطور از مشکلاتم بگویم در حالی که شما وسط میدان جنگید و من این سوی دنیا با آسودگی نشسته‌ام”. به راستی چه کسی از چه مراقبت میکند؟ چه کسی اینجا، چه کسی را در بر می‌گیرد؟
وقتی به مراجع می‌گویم مراقب خودت باش گویی به خود می‌گویم.
دیگر مراجعم زخم‌های ناشی از ساچمه ها را چون مدال افتخار بر بدنش نشان می‌دهد و من فکر میکنم چه نیازی به نشان دادن زخم‌ها به طور عینی بود؟ نور از بعضی زخمها عبور میکند و به درون می‌تابد و منجر به آگاهی و ارتقا میشود، ولی در بعضی زخم‌ها تنها نشانی از پرخاشگر بودن دیگری است. این زخمها با گذشت زمان همچنان خون ریزی دارد و اجازه عبور نور را نمی‌دهد. ماندن در خشم از دیگری ذره ذره شخص را می‌خورد و از درون تحلیل می‌برد.
با حفظ جلسات حتی در شرایط سخت و قطعی اینترنت، کوچ گاه به گاه از یک اپلیکیشن به اپلیکشن دیگر، سعی می‌شد “ارتباط” حفظ شود تا نشان بدهیم یک “دیگری” هنوز وجود دارد که با خشم او فرو نمی‌پاشد، تلافی نمی‌کند، متخاصم برخورد نمی‌کند تا شاید تکه های شکسته او مثل هنر “کینتسوگی” طلا اندود شده و ازرشمند به هم بچسبد.
یک سال گذشت…
ملیحه متولیان
روان تحلیل گر