پسربچهای که به عشق دیدن رونالدو به هتل محل اقامت او رفته بود با صورتی برافروخته، از درد ناکامی ناشی از احتمال ندیدن رونالدو گریه میکرد.
در سکانس بعد کودک در حضور رونالدو است. این کعبه آمالی که دست نیافتن به آن، آنقدر دردناک بود، اکنون همین نزدیکیهاست، اما چرا کودک هیجانزده نیست؟ شاید رضایت دارد، اما دریغ از ذوق، خنده از ته دل، بالا و پایین پریدن…
پیشتر دختربچهای که به عشق ژاوی گریه میکرد را به برنامهای جهت ملاقات با ژاوی محبوبش دعوت کرده بودند. آن کودک هم همینقدر کمهیجان بود. به فکر فرو میروم. چه بسیار آرزوهایی داریم و تا رسیدن به آنها چه دردهایی که نمیکشیم. بدیهی است که فقط .معدودی از آرزوهایمان محقق میشوند، اما آیا لااقل به اندازه دردهای نرسیدن به آنها، خوشحالی میکنیم؟ یا فقط دردمان قطع میشود، موقتا، تا وقتیکه آرزویی دیگر دست و پا کنیم و در پی رسیدن به آن درد بکشیم؟ در جستجوی “نرسیدن” و “ناکامی”! چه اصراری به ذوق نزدگی!؟ این است الگوی زندگانی؟
یاسمن افروغ
کاندیدای دکترای روانشناسی
#جامعه #فرهنگ #فقر_فرهنگی #ذوق #رونالدو #فوتبال #افسردگی #کودکی #لبخند #روانشناسی #جامعه_شناسی #هیجان