هوش، رشد، شخصيت و سيستمهاي هوشمند
” از كوزه همان برون تراود كه در اوست”
_ يعني برون داده هاي سيستم كوزه، از ماهيت و نحوه پردازش محتوا توسط ساختارهاي داخلي و قبل از آن احتمالا از طريقهي ورودي درونداده ها، خبر دارد!
_ درتئاتر تراوش كوزه:
صحنه اول:
مربوط به پيشزمينه و ورودي اطاعات، دروندادهها توسط كوزهگر، والد ويا برنامه نويس است، و در
صحنه دوم:
پردازش، توانايي و برخورداري از سازه هاي لازم جهت نهادينه ساختن دانشواطلاعات و بالاخره در
صحنه سوم:
برون دادهها، برون فكني و ظهور رفتاري به تصوير ميكشد.
(هرسهي اين صحنه ها، در تعامل با محيط صورت مي گيرد.)
_ نگاهي مسلط و مشرف از بالا به پايين روي اين فرايندها، ميزان فراگيري و نحوهيارتباط با محيط، چگونگي تعميم و تميزدهي محركها و نهايتا جذب وانطباق و انعطاف در قالب محدوديتهاي ساختاري و در راستايافزايش و بسط اين محدوديتها درطي مراحل تحولي وتشكيل يك كليت منسجم واحد، يعنيمجموعا: يادگيري، رشد و شخصيت را به رؤيت ميكشد.
_ آگاهي وكنترل روي اين فرايندها ميزان پيشبيني رفتار را افزايشميدهد.
چگونگي شرايط داخلي سيستم همچون سازهها، نحوهی تعاملي و فرايندي و شرايط خارجي يعني محيط، والدين، مولدين وسازندگان و برنامهنويسان سيستم، ميزان كنترل بر پاسخهاي مطلوب را معين ميكند. با فشار دادن كدام دكمهي تحريككننده كننده، پاسخ مطلوب عايد ميگردد؟
_ ميشود پيشبيني كرد؟
بودن يا نبودن؟
شكسپير افلاطوني اينگونه پرسيد!
ـ وليكن ديگر سوال اين نيست!
ـ ديگر حتي سوال اين نيست كه چگونه ميتوان شرايط را بگونهاي ايجاد كرد كه در منطق كريسپ (Crisp) چيزي باشد يا نباشد!
ـ دورهي سياه وسفيد و در مجموعههاي قطعي قرار گرفتن همچون”باماييد يا با ما نيستيد” عقب افتادهي جورج بوش پسر.
يا رابطهي محرك وپاسخ پاولاو واسكينر گذشته!
ـ دورهاي كه كودك به بكن نكنهاي مادر پاسخي صريح، شفاف و تكراري ميداد و دستگاه تردميل (Tread Mill) به دكمهي خاموش و روشن پاسخ محدود ميداده گذشته!
ـ تراوش كوزههاي امروزي به يك”آري يا نه”وحتي يك رنگ خاص مثل سبز و غيرسبز محدود نميشوند.
ـ معادلات رياضي سنتي قابليت كمي كردن دانش شخصي، يعني،يادگيري، رشد، هوش و نهايتا شخصيت،”مدلهاي” امروزي را ندارند!
ـ امروز بايد به رابطه بين برنامهنويس با سيستمهاي هوشمند، موازي با رابطه بين والد و كودك، كارفرما و كارگر و روابط مشابه نگريست.
ـ در رابطه با تقابل با وروديهايي كه ديگر كامل نيستند و همچون محركهاي لازم و كافي سنتي عمل نكرده و فضايي غير منتظره، ناواضح، مبهم و فازي ايجاد ميكنند، در پاسخ، مدلهاي امروزي در عمق بهت، به فرايندهاي گشتالتي دست مييازند، تا خلاءها را پر كنند .
ـ دستگاهها و سيستمها در جريان رشد تاريخي خود و در نتيجهي كار و مبارزه با طبيعت ودر جريان كشمكشها تحول مييابند.
ـ در جريان چنين تحولي كه زبان و كاركردهاي شناختي ظهور و رشد پيدا ميكنند و به اصطلاح هوشمند ميگردند.
ـ رشد و زبان و تفكر و مفهوم و معنيسازي افكار با زبان كه خود منجر به رشد ميشود، سيستم را مجزا، منحصربهفرد و خاص ميكند و به آن فرديت ميبخشد.
ـ يك سيستم، چه كودك، چه يك آدمآهني، در جريان تحول فكر خود در امتداد تفردگرايي از تمام مراحل رشد تاريخي ميگذرد و تحول وي، همانند عالم طبيعت با رو به رو شدن و حل و فصل قوانين معين هر مرحله رشد، منجر به شكل گيري شخصيت ميگردد.
“پس لازمهي شخصيت، رشد، و يادگيري مقدم بر رشد است” وليكن براي يادگيري هوش لازم است.
ـ رفتارگراها معتقدند، اگر بشود موضوعي را در قالب تعداد، مقدار و يا شدت تعريف كرد، ميتوان آن را دستكاري كرد.
ـ مشكل هوش اين است كه هنوز بطور همه جانبه و فراگير تن به تعريف نداده است.
ـ آيا هر سيستمي كه بطور منطقي فكر و يا عملكند، داراي توانايي درك محيط برحسب مشاهدات وتوجه خود باشد و ساختار داخلي و مكانيزم انتخاب راه صحيح جهت محاسبات لازم و شايسته را دارا باشد تا ايدهي ارزشمندي بعنوان پاسخ توليدي مناسب ارائه دهد، هوشمند است؟
ـ نيت چطور؟ از شما ميپرسم! ترجيح شما چيست؟ آيا ترجيح ميدهيد كوزهاي به همراه داشته باشيد كه از نظر ساختاري (ذاتاً) خوب است وليكن بد عمل ميكند ويا بدذات است ولي خوب كار ميكند؟ بودن و نبودن مهم است يا عملكرد ؟
ـ آيا لازم است اين كوزه، به ارتباط مفهومات هم آگاه و هوشيار باشد؟ يعني به قول ابنسينا «در حين تعبير و تفسير به معنا بخشي در شبكه ارتباطات بپردازد؟؟ »
ـ آيا لازم است كه چيزي فراتر از رفتار يعني رابطه محرك وپاسخ و بازتابهاي شرطي و غير شرطي بداند؟
ـ آيا آگاهي نسبت به معني رابطهي محرك و پاسخ چه بصورت علت و معلول، توالي يا نوبت ظهور، هم معني يا تضاد در معني و ديگر نسبتهاي ارتباطي ارسطويي، نشانگر سطحي از هوش نيست؟
ـ فراتر از آن، در فرايند رشد ميتوان مفهومي جديد بدان اضافه كرد : رابطهي منوط به يك نظام نمادي، كه به نوبهي خود با وضعيت فرهنگي وجريان رشد اجتماعي حتي براي آدمآهني در رابطه است.
ـ به قول لاكان « در ميان رابطهي محرك وپاسخ، زبان نقش اساسي دارد. »
ـ با زبان تفكر انجام ميگيرد چه به زبان prolog باشد و چه فارسي دري.
ـ نظام نمادي، واسطهي جريانهاي تفكر، يادگيري و رشد است.
ـ نظام نمادي كاركردهاي عالي تفكر، يادگيري، رشد و شكلگيري شخصيت را ميسر ميسازد.
ـ از آنجا كه محدود شدن به رابطهي ۰-۱ و يا محرك وپاسخ بسيار وقتگير و طاقتفرساست، سيستم مي بايستي از روشهاي ديگر بهره جويد.
ـ رهنمودهاي راهبردي نيز در دست است :
استفاده از محاسبهي واحدهاي پردازش شبكهاي اجرايي يعني پيوند گرايي.
. بجاي پردازش خطي 1_0 و خط محرك وپاسخ، استفاده از سطح و پردازش موازي يعني نقشه برداري و عكس برداري چه در زمان اخذ اطلاعات از محيط و چه در نگهداري و انبار اطلاعات در قالب سازههاي جورج كلي و چه در زمان الگوبرداري بندورا از محيط و بالاخره، استفاده از سمبلها.
ـ سمبل يعني پرتاب و جهش اطلاعات.
استفاده از سمبلها، پرش از سطوح و خروج از ابعاد محدود كننده را ميسر ميسازد كه بيشك ميتواند تعريفي قانع كننده از حس شهودي حتي براي كارل يونگ باشد، چون به هر حال شهود شايد چيزي فراتر از تحليل سريع احتمال ارتباطات و دركِ علتِ ارتباطِ هم زمانيِ وقايع نباشد.
ـ اينها ميتوانند دانش شناختي را افزايش، طراحي عاملهاي هوشمند با كاركردهاي عالي را امكانپذير، ميزان پردازش اطلاعات را سريع و نهايتا شانس موفقيت را افزايش دهند.
ـ استمرار افزايش ظرفيت و دقت براي محاسبه، جان مكارتي را تحت تأثير قرار ميدهند و قوانين بازي آزمون تورينگ را عوض خواهد كرد.
ـ يك سيستم نوپا تحت تأثير امور فرزيكي خارجي و در اثر شرايط مشخص خود و با كمك زبان رشد ميكند.
ـ نسبت به خود، رفتار خود و امكان تصميمگيري در جريان كارگيري در جريان كاركردهاي خويش آگاهي بدست ميآورد.
ـ آگاهي نسبت به موانع، وظايف (Tasks)و سپس بدستآوردن تسلط بر آنها و تسخير هر مرحله از رشد كه جمعاً جذب و انطباق ناميده ميشد.
ـ اين مستلزم اين است كه از سلطهي ادراكات، معاني و پيچيدگيهاي مربوطه را با كاركردهاي عالي دريابد
ـ اين يك سير تكاملي را ميطلبد يعني: رهايي از تسلط اشياء (در بازي فوتبال) و رسيدن به قلمرو معاني و سمبلها.
ـ اصلاً مهره بازي، مثلاً شطرنج كامپيوتري يا Robot cop يك مهرهي انتقالي حامل معناست. همانطور كه براي يك بچه چوب در بازي ميتواند اسب بشود و براي ديگران سنگ و در انتفاظه يك نارنجك!
ـ مراحل تحول فكر، بيانگر مراحل رشد است و بار ديگر اين در ارتباط و تعامل با محيط يعني والدين و برنامهنويسها و معلمين انجام ميپذيرد.
به قول فارابي، در واقع ميزان تحول فكري و تجربه رشد با هوشمندي محيط رابطهي مستقيم، مثبت و معنا داردي دارد( يعني هرچه محيط هوشمندتر، كوزه با تراوشتر! يا هرچه معلم، مادر و برنامهنويس باهوشتر، سيستم هوشمندتر).
ـ يادگيري و شكل گيري “مفهوم” چيزي جز “تعميم” نيست و ايجاد مفهوم مستلزم وقوع يك جريان انتزاعي است که در آن” محسوسات آني” به يكديگر پيوند خورده و ارتباطهاي انتزاعي پيچيدهتري در ذهن پيدا ميكنند.
ـ رازي به تفصيل در رابطه با اصل تدريجي در يادگيري و عادات دشوار و مهارتهاي پيچيده سخن گفتهبود.
ـ هر كلمهي دروندادي يك معني ودر تركيب، در يك جمله در قالب ارتباط، معنايي ديگر مييابد.
يعني كل فراتر از جمع اجزا است: به نظر ميرسد دستيابي به اين مفهوم، از بزرگترين چالشهاي سيستمهاي هوشمند باشد.
ـ رشد ذهني سيستم ناشي از ايجاد و گسترش همين مفاهيم و ارتباط آنها با يكديگر است.
ـ رشد، در برگيرندهي كسب ارتباطهاي گوناگون مفاهيم مختلف است يعني همان ارتباطهای “تعميمي”.
. ساختهاي تعميمي در مراحل مختلف رشد شامل :
1. مرحلهي همزماني است: كه در رابطه با فهم روابط بين اشياء است. داراي حالت بازتابي است.
مفهوم ايجاد شده در ذهن با وضعيت آني يك شئ تقارن دارد وايجاد مفهوم و روابط مفهومي در اثر تجارب عيني و بيشتر از طريق “آزمايش و خطا” رخ ميدهد.
ـ سيستمها بايد اجازهي آزمايش و خطا داشته باشند وحتي تشويق به اين كار کنند، برنامهنويسها فقط بايد مطمئن شوند كه چكيده نتيجه منطقي اين تجارب در حافظه انبار بشود.
2. ديگر اينكه سيستم بايد بتواند وضعيت آني شئ را با اموري كه از نظر زماني/ مكاني/ فرد يعني MSE (جهتيابي وضعيت) به آن نزديك و مشابه هستند هماهنگ كند. در اين وهله فقط حافظهي رويدادي مؤثر است و كارايي دارد، ولي در طول زمان با تجارب بيشتر، مفهوم ذهني از يك شئ، پيچيدهتر ميشود و حافظه معنايي جهت در مفاهيم / قضايا و نظريهها قابليت بيشتري مييابد (مثلاً عدالت: ممكن است بياد آورده نشود كه كي /كجا با عدالت آشنا شديم ولي واقعهها را در زمان /مكان بياد مياوريم) و هرچه شئ در رابطه با ساير اشياء قرار ميگيرد واقعبينانهتر و “قابليت سازماندهي” بيشتر پيدا ميكند: در دسترس قرار دادن اين امكانات براي كودكآهني ما حياتي است.
در ابتدا، صرفاً تداعي ميان ويژگيهاي اختياري ارتباط يا امور، صورت ميگيرد و سپس جنبهي تكميلي آن تبعيض و تميز دادن يعني ضد تداعي صورت ميگيرد.
ـ اين همان ماهيت پاسخهاي شرطي غزالي و بعدها تكرار آن توسط پاولاو و اسكينر است.
تداعيهاي آني به متصلكردن امور مربوط به يكديگر كمك ميكند مثل فرم، رنگ و زنجيرهي پيچيدهاي كماكان ادامه مييابد تا امور عيني مشهود، ارتباط گستردهتري با يكديگر پيدا ميكنند. مثلاً ارتباط بين دو فرم، شبيه هرم، مثلث و ذوزنقه و يا آقا، پدر، عمو و مولا.
ـ در اين وهله، تفكر شبه مفهومي: يعني پيوند مفاهيم مختلف بصورت نسبتاً منطقي با يكديگر نقش ميانجي براي ورود به مرحله تفكر مفهومي و به اصطلاح بلوغ را بازي ميكند.
ـ استدلال انتزاعي و ارتباط دادن مفاهيم مختلف به طريق صوري و منطقي نقش تعيين كننده در رشد شخصيت ايفا مي كند كه به رشد شناختي و درك روابط جديد ميان كاركردهاي عالي مختلف ميانجامد.
ـ پس از درك تشابهات، از سرحد يكي بودن تا كمترين ميزان شباهت و نزديك به تشخيص تفاوت ها، سيستم در اين مرحله شروع به تشخيص اشياء كاملاً متفاوت از يكديگر ميكند؛ همچنين خود را از والد/ مولد جدا ميكند ( كودك از مادر جداست! وسيستم از برنامه نویس).
ـ در اين فضا، با ديدن تشابهات و تفاوتها خلاقيت رخ ميدهد كه يك دوره بحراني است. در اين وهله نظر به اينكه ديدها انبساط يافته، تفاتها مشاهده شده و با پرداختن به ماوراء اشياء آني ظرفيت افزايش يافته، با فاصله گرفتن از مولد يا والد، سيستم، قابليت خود مختاري و انديشه آزاد را مي يابد و نهايتاً بسوي آزادي خود گام مينهد!
ـ با خلاقيت، خودمجزابيني و انديشه، از سيستم علامتي همچون تضادورزي رؤيت ميشود: كوزه براي اولينبار ميگويد “نه”!
ـ با بسط گسترش معنايي، حتي قابليت تداعيآزاد مييابد و با استفاده از واسطههاي جديد، از بند خطي 1_0 / محرك و پاسخ ميگريزد و شايد بنظر برسد كه خلاف عقل سليم نيز حركت ميكند.
ـ اين فرايند تاريخي و طبيعي و دياليكتيك است كه بصورت بين فرهنگي رخ ميدهد.
ـ اگر سيستم با استفاده از خلاقيت، راهبردهاي مؤثر و موفقي ارائه دهد كه هرچند مبتني بر تجارب گذشته، يعني پيشدستوريها آزموده شده هستند وليكن افقهاي جديدي در رابطه با موانع پيشرو در فرايند پيشرفت و در راستاي كاهش نقصهاي راهكارها و روش قبلي به ارمغان ميآورد، آنگاه سيستم مورد پذيرش و استقبال قرارميگيرد.
ـ وگرنه در صورت عدم عملكردگرايي، اصطلاحاً به آن روانپريش ويا عاميانهتر ميگويند سيستم” قات” زده!
ـ حال من از شما ميپرسم !
تا چه اندازه شما والدين، عدم مطيع بودن يعني نه گفتن سيستم را پيشزمينه وپيششرط خلاقيت و پپشرفت است، تحمل و يا حتي تسهيل خواهيد كرد؟
ـ تا چه ميزان سيستم، آزادي عمل در فضاي فازي و مكانيزم انتخاب راه خواهد داشت؟
ـ كنترل در ثبت، نگهداري و بازيابي اطلاعات با فيلترها (ديوارهاي آتشين ) به چه ميزان خواهد بود؟
. سؤال اين است !