فهرست محتوا

“خود” در دانشجویان ایرانی و کاربست پذیری مکتب روان پویشی

فصل پنجم پایان نامه دکتری خانم سمیه بابایی

“خود” در دانشجویان ایرانی و کاربست پذیری مکتب روان پویشی

بحث و نتیجه‌گیری

در این فصل معنای داده‌های بدست آمده در فصل چهارم تشریح شده و نتایج به دست آمده با نتایج پژوهش‌های دیگر مقایسه گردد و جمع بندی و نتیجه گیری در مورد آن انجام گیرد و کاربردهای این نتایج بیان شود. سپس با در نظر گرفتن محدودیت‌های این پژوهش پیشنهادهایی برای پژوهش‌های آینده ارائه خواهد شد.

مطالعه اول

در این قسمت ابتدا به بحث و تفسیر نیم‌رخ توصیفی و سپس به مقایسه دانشجویان زن و مرد ایرانی و امریکایی، نخست در فهرست صفات و پس از آن در سنخ­شناسی پرداخته می­شود[1].

 نیم‌رخ توصیفی صفات در دانشجویان ایرانی

مقیاس اشتراک با پایین­ترین نمره بیشترین وزن را در تفسیر خواهد داشت که به معنای  دشواری در سازگاری با انتظارات زندگی بین­فردی، دوسوگرایی در رابطه با دیگران، گرایش به ستیزه­جویی و حالات تدافعی است. پس از آن فرودهای نیم‌رخ شامل تعداد صفات علامت‌زده مطلوب، عاطفی‌نگری، تغییر، سازگاری شخصی، رهبری و ویژگی‌های زنانه و فرازهای نمودار متشکل از تعداد صفات علامت‌زده نامطلوب، مهرطلبی، خویشتن‌داری، ویژگی­های مردانه و الف.1 است. این فراز و فرودها در هریک از این موارد براساس راهنمای مقیاس تفسیر خاص خود را دارد که در ادامه ذکر می‌گردد.

فرودهای نیمرخ، افسردگی، نگرانی از آینده، مقهور فراز و نشیب­های زندگی، تندزبانی و اشاره سریع به نقیصه­های رفتاری دیگران (مطلوبیت اجتماعی)؛ درگیری کمتر برای فهم رفتار خود و دیگران و دامنه محدودتر علائق (عاطفی­نگری)؛ جستجوی ثبات و تداوم در محیط، اجتناب از خطر و احتمالاً کم­رنگی تخیل (تغییر) ؛ مضطرب، اجتناب از روابط صمیمی و تردید در توانایی خود (سازگاری شخصی)؛ باور کم به ارزش خویشتن‌داری و پشتکار، گرایش به تنوع­طلبی و وارسی مرزها جهت کشف قابلیت انعطاف قوانین (رهبری نظامی)؛ دور نگه داشتن دیگران، رد پیشنهاد دیگران، عیب­جویی، خودرأیی و ارزش­گذاری بیشتر بر خودمختاری و انفصال از رابطه تا صمیمیت (ویژگی­های زنانه) را مطرح کند. بر اساس فرازهای نمودار، صفات ناباوری، بدبینی به آینده، زودرنجی، طرد خود و تلخی با دیگران (صفات نامطلوب)؛ جلب هم­دردی و حمایت عاطفی دیگران (مهرطلبی)؛ متانت، متوجه وظایف و تلاش‌گر بودن (خویشتن‌داری)؛ بلندپروازی و جرأتمندی، ناشکیبایی به هنگام ناکامی، سرعت در آغاز به کار، سمج در رسیدن به هدف (ویژگی­های مردانه)؛ همچنین غرایز قوی و حس خوش­گذرانی (الف.1: خلاقیت بالا، هوش پایین) به نسبت سایر صفات بیشتر توصیف کننده دانشجویان ایرانی هستند. البته در این بین متانت و تلاشگری در زنان و غرایز قوی و حس خوشگذرانی در مردان حائز بیشترین نمره و اهمیت هستند.

 در مقیاس­های تحلیل تبادلی والد منتقد از والد مراقب نمره بیشتر و کودک رها از کودک منطبق نمره کمتری می­گیرد و بالغ کمترین نمره را دارد. به عبارت دیگر حالات والدگرانه محدود‌کننده قوی­تر از حالات والدگرانه رشد‌دهنده است. حالات کودکی مطیع (که غالب ترین حالت در مقیاس­های تحلیل تبادلی نیز هست) قوی‌تر از حالات خودبخودی کودکی و لذت از زندگی است. همچنین بالغ به معنای توانمندی برای یکپارچگی احساسات، رفتارها و نگرش‌ها با واقعیت بیرونی و تصمیم­گیری منطقی از حالات کودک و والد ضعیف­تر است.

با نگاه کلی و یکپارچه به نیم‌رخ توصیفی دانشجویان ایرانی، تصویر غالب حاکی از قوی بودن غرایز و نیاز به مهرطلبی در کنار خویشتن‌داری بالا و حس اشتراک پایین است. این توازن احتمالاً نوعی تنش در خصوص روابط اجتماعی و صمیمانه ایجاد خواهد کرد. کیفیت این روابط در هر دو جنس از نظر تحلیل تبادلی نیز نشان­دهنده بلوغ کم و زخم­خوردگی (کودک منطبق) و انتقادگری والدانه بیشتر است. این مطلب نیز گواه دیگری بر تنش بالا در سطح ارتباط صمیمانه و اجتماعی است.

در زمینه ارائه نیم‌رخ توصیفی رویکرد صفات تا کنون بررسی­ در برگیرنده نمونه جامعی از جمعیت ایرانی صورت نگرفته است. اما تطابق یافته‌های پژوهش حاضر با یافته­های مطالعات موجود در جمعیت کلیمیان تهران (روبن­زاده و همکاران، 1389) ، آذ­ری­های ایران (مطیعی و همکاران، 1389) و مهاجران ایرانی مقیم امریکا (عابدین، 2008) نشان‌دهنده خویشتن‌داری قابل توجه و تمایل کم برای تغییر در تمامی این موارد است که می­تواند به نوعی گویای وضعیت غالب محافظه­کار باشد. کودک رها هم در دانشجویان ایرانی و هم در جمعیت آذری­ها ضعیف‌تر است که با توجه به غالب بودن خویشتن‌داری معقول به نظر می­رسد. هم در کلیمیان و هم در آذری­ها والدحمایت­گر قوی­تری در مقایسه با جمعیت دانشجویان (با غلبه والد انتقادگر) وجود دارد. با توجه به اینکه جمعیت دانشجویان از میانگین سنی کمتری برخوردارند احتمالاً با مقتضیات والدگری دنیای بزرگسالی فاصله دارند. بلوغ پایین در تحلیل تبادلی دانشجویان همسو با این تبیین است. رهبری هم در جمعیت کلیمیان تهران و هم در دانشجویان کم­رنگ بود.

 مقایسه دانشجویان زن و مرد ایرانی و امریکایی در فهرست صفات

زنان دانشجوی ایرانی بیشتر از همتایان امریکایی خود بر پاکیزگی، سازمان­یافتگی و برنامه­ریزی در فعالیت­های خود (نظم) تأکید دارند. بر عکس مردان دانشجو امریکایی بیش از مردان دانشجو ایرانی برای نظم اهمیت قائلند. البته این فاصله در نظم بین ایرانی­ها و امریکایی­ها در زنان چشم­گیرتر از مردان است.  در زنان و مردان دانشجو، امریکایی­ها در مقایسه با همتایان ایرانی خود در تطابق با الزامات واقعی کار و مسئولیت­های بزرگسالی (بالغ) قابل اعتمادترند. این برتری در برخی موارد به قیمت از دست دادن استراحت، آرامش و بیان کمتر عشق و احساسات است. البته در ایران برعکس امریکا زنان در بزرگسالی و بلوغ بر مردان دانشجو پیشی دارند.

دانشجوهای ایرانی­ها به­طور کلی بیشتر از دانشجویان امریکایی­ دارای شیوه­های رفتاری و ترجیهات جنسی مردانه، بلندپرواز و جرأتمند هستند. آنها به هنگام ناکامی بیشتر ناشکیبا بوده، دارای سرعت بیشتری در آغاز به کار و سماجت بیشتر در رسیدن به هدف هستند. زنان دانشجوی ایرانی در این ویژگی­های مردانه از همتایان مرد خود نمره بیشتری می­گیرند در حالیکه در امریکا نمره زنان کمتر از مردان است. همچنین این تفاوت جنسی در ایران بیش از امریکا است. در اینجا نیز شبیه نظم تفاوت ایرانی­ها و امریکایی­ها در زنان بیش از مردان است.

در باب بررسی فرهنگی و بین‌فرهنگی مردانگی-زنانگی ایرانی‌ها با ملیت­های دیگر پژوهشی که از فهرست صفات استفاده کرده باشد یافت نشد. اما نمره بالاتر ایرانی‌ها در نمره مردانگی در مقایسه با همتایان بریتانیایی خود (عباس­زاده و همکاران، 2012) و بیش مردانگی در قوانین و تفسیر آنها و جایگاه برگزیده مردان در خانواده و جامعه مدنی (گرمی، 2003) همسو با نتایج بدست آمده در پژوهش حاضر است اما با یافته‌های ‌هافستد (2001) مبنی بر اینکه ایران در مقایسه با امریکا و حتی در مقایسه با اکثریت کشورها مردانگی کمتری دارد، همخوان نیست. البته این عدم هم‌خوانی می­تواند به دلیل مقیاس­های متفاوت مورد استفاده در این دو پژوهش باشد. همچنین احتمالاً تعداد متفاوت در گروه‌های نمونه، تفاوت جمعیت­شناختی مانند رده سنی و جنسیت نیز در این خصوص نقش دارند.

مردانه‌تر بودن نمونه ایرانی این پژوهش در مقایسه با نمونه امریکایی همسو با برتری نسبی ایرانی‌ها درمقیاس پرخاشگری و نیز گرایش بیشتر آنان (مخصوصاَ زنان) به خودمختاری نیز هست. هسته مشترک این مقیاس­ها می­تواند در رقابت‌‌جویی بیشتر ایرانی‌ها قابل تبیین باشد. این مبحث درسطور بعدی که به گرایش به خودمختاری و خشم می­پردازد در پیشینه پژوهش بیشتر مشهود است. در خصوص پیشی­گرفتن زنان بر مردان در این مقیاس شاید بتوان به خصوصیات خاص گروه نمونه پژوهش اشاره کرد که دربرگیرنده برگزیدگان کنکور ورودی دانشگاه‌هاست. بر این اساس این گروه احتمالاً برای موفقیت و حضور در دانشگاه به رقابت سخت‌تر و چالش بیشتر با انتظارات سنتی جامعه پرداخته­اند.

براساس نتایج این پژوهش در خصوص مقیاس خودمختاری، زنان دانشجو در ایران بیشتر از مردان دانشجو گرایش به خودمختاری، عمل به شیوه مستقل از دیگران و ارزش­ها و انتظارات جامعه دارند. در حالیکه در امریکا گرایش به خودمختاری در مردان دانشجو بیش از زنان است. مردان ایرانی و امریکایی در این گرایش تقریباً کاملاً شبیه بوده اما خودمختاری زنان ایرانی بیشتر از زنان امریکایی است. این نتیجه همسو با تأکید بیشتری جوانان در کشورهایی مانند ایران و هنک کنگ تحت روند نوسازی بر استقلال دارند و روند برعکس آن در امریکا است (واتکینز، مرتضوی و ترافیموا2000). از آنجا که مقیاس تغییر این پژوهش در زنان ایرانی دانشجو بیش از مردان بود می‌توان گفت این تمایل به استقلال تحت روند نوسازی در زنان بیش از مردان است که بیشتر بودن نمره زنان دانشجوی ایرانی در خودمختاری را نیزتبیین می­کند. بیشتر بودن استقلال بازخوردی زنان دانشجوی ایرانی در  مقایسه با زنان دانشجوی امریکائی (دادستان و همکاران، 1381) با تمایل به خودمختاری بیشتر در زنان دانشجوی ایرانی در بررسی حاضر نیز همسو با یکدیگرند. از آنجا که مقیاس خودمختاری در فهرست صفات جزء مقیاس­های نیاز به شمار می­رود می­توان استنباط کرد که احتمالاً این فراز مشاهده شده در خصوص خودمختاری در زنان دانشجوی ایرانی بازتاب نیاز درونی آنان است.

میزان لذت از زندگی، واکنش خودبخودی و سرگرم­کنندگی (کودک رها) در مردان دانشجوی ایرانی و امریکایی و زنان امریکایی دانشجو بسیار نزدیک است و در نگاه کلی نمره زنان دانشجوی ایرانی در این مقیاس از سه گروه دیگر پایین­تر است. در این خصوص پژوهشی مقایسه­ای یافت نشد. در تبیین این نتیجه می­توان گفت با توجه به نمره به نسبت بالاتر زنان دانشجوی ایرانی در نظم، بلوغ در مقایسه با دیگر گروه­ها پایین‌تر بودن تن­آسایی، واکنش­های خودبخودی و لذت دور از ذهن نیست.

امریکایی­های دانشجو صرف نظر از جنس بیش از دانشجویان ایرانی بر تکالیفشان ایستادگی دارند (استقامت). هرچند در این زمینه در ابیات و پیشینه پژوهشی موردی یافت نشد اما شاید بتوان گفت به دلیل اینکه مفهوم تطبیق با الزامات دنیای کار در دو دو مقیاس بلوغ و استقامت مشترک است (گاف و هیلبران، 1983) بالاتر بودن نمره استقامت امریکایی­ها با نمره بالاتر آنها در بلوغ هم­سو است.

ویژگی­های عقلانیت، تجزیه تحلیل و موشکافی (هوش بالا، خلاقیت پایین) نیز بدون توجه به جنس در دانشجویان امریکاییبیش از ایرانی­ قوی بود. در این مورد گرچه اشاره مستقیم روان‌شناختی در ادبیات پژوهش به چشم نمی­خورد اما با اشارات پراکنده پیرامون اهمیت و نقش ضعف عقلانیت در توسعه نایافتگی اشاره می­کند همسو است (سریع­القلم،1390).

دانشجویان ایرانی در مقایسه با دانشجویان امریکایی­ (بدون توجه به زن یا مرد بودن) بیشتر رقابتی بوده، دیگران را به عنوان رقیبی برای شکست دادن می­نگرند و گرایش بیشتری به رفتارهای تهاجمی و آسیب­زننده دارند (پرخاشگری). دانشجویان امریکایی به نسبت همتایان ایرانی خود (صرف نظر از جنس) بیشتر رفتارهای مهرورزانه از خود نشان می­دهند، یعنی رفتارهایی که منفعت مادی و عاطفی به دیگران می­رساند؛ بر اساس تعریف­ های گاف و هیلبران (1983) از مقیاس­های پرخاشگری و مهرورزی احتمالاً منطقی است زمانی­که گرایش دانشجویان ایرانی به رقابت و تهاجم بیشتر باشد گرایش آنها به عطوفت و نفع­رسانی به دیگران کمتر باشد.

در مورد پرخاشگری و مهرورزی یافته مستقیمی در خصوص مقایسه بین‌فرهنگی ایرانی‌ها با جمعیت­های دیگر بدست نیامد. ترس بیشتر زنان ایران از مورد خیانت واقع شدن در مقایسه با زنان سوئدی (باجاوقلی و همکاران، 2009) و سرمایه‌گذاری کمتر ایرانی­ها روی روابط دوستانه (برانان و همکاران، 2013) تا حدودی همراستا با نتیجه این پژوهش در خصوص مهرورزی است. همچنین پرخاشگری منفعل و نیز هیجانی بیشتر در ایران و نیز کمترین پرخاشگری در دفاع از دیگران (رامیرز، 2007؛ هافستد، 1991 و فوجی­هارا، 1999) می‌تواند تا حدودی در هماهنگی با نتیجه پژوهش حاضر باشد.

جهت توضیح بیشتر رقابت‌جویی و پرخاشگری، نقش فرهنگ عشیره­ای و اهمیت روحیه جنگاوری و ستیزه‌‌جویی(سریع­القلم، 1386) گرچه اطلاعاتی در خصوص علت تفاوت دو گروه نمونه ارائه نمی­کند اما احتمالاَ می‌تواند مؤلفه­های تأثیرگذار در جهت­گیری پرخاشگرانه در ایران را نمایان می­سازد. نقش جمع‌گرایی و  فردگرایی  عمودی و استبداد (وثوقی و همکاران،1384؛ میرزایی، 1384؛  قاضی مرادی، 1378؛ بهمن­پور، 1377). از این رو شاید بتوان استنباط کرد که فقدان امنیت در فضای اجتماعی نا امن با تاریخ استبداد زدگی (قاسمی و معماریان، 1389؛ قاسمی، 1387) موجب تقویت فردگرایی و جمع‌گرایی عمودی یعنی تقدم هرم ساخت یافته قدرت و رقابت بین‌فردی برای دست­یابی به جایگاه بالاتر در این هرم و تضعیف فردگرایی و جمع‌گرایی افقی یعنی همراهی و برابری اعضا و تأکید بر استقلال فردی، خودشکوفایی و احترام به حریم خصوصی (تریاندیس، 1998) گردیده و نهادهای خانواده و مذهب به تنهایی از عهده تعدیل این نا‌امنی که موجب افزایش رقابت و کاهش مهروزی می­گردد برنخواهند آمد (میرزایی،1384). همچنین با توجه به اینکه گروه نمونه پژوهش حاضر از میان افراد موفق در حیطه تحصیلی بدست آمده نشان می­دهد که احتمالاً این رقابت‌‌جو یی و پرخاشگری بالا و مهرورزی پایین رفتارهای آموخته شده جهت بقاء در جامعه­ای با این ساختار بوده­اند.

تفاوت بین زنان ایرانی با زنان امریکایی در تمامی مقیاس‌ها  موارد بیش از این تفاوت بین مردان ایرانی و امریکایی است که همسو با نتایجی است که نقش جنس را در ایران را حائز اهمیت پیش بینی کننده بیشتری، مثلا در مقایسه با سوئد (شکری و همکاران، 1392) برشمرده اند. به عبارت دیگر تبیین وضعیت زنان دانشجو در ایران با توجه به تفاوت غالبشان با سایر گروه­ها از اهمیت ویژه­ای برخوردار است.

نیم‌رخ توصیفی دانشجویان ایرانی در سنخ­شناسی

سنخ شخصیتیISTJ که در زنان دارای بیشترین درصد فراوانی بود بدین معناست که کارکرد غالب درون‌گرای حسی (IS) بوده و پس از آن برون‌گرایی تفکری (ET) کارکرد کمکی است. سنخINTJ که در مردان غالب بود یعنی کارکرد اصلی درون‌گرای شهودی (IN) بوده و سپس برون‌گرای منطقی (ET) کارکرد کمکی است. به عبارت دیگر هم زنان و هم مردان دانشجوی ایرانی بیشتر تمایل دارند انرژی خویش را از دنیای درونی نظرات، خاطرات و هیجانات اخذ کرده و بر آن متمرکز باشند (درون‌گرا) تا انرژی خود را صرف دنیای بیرونی مردم، تجارب و فعالیت­ها کرده و از آن انرژی کسب کنند. در نمای بیرونی و به هنگام برقراری ارتباط با دنیای بیرون زنان و مردان دانشجویان ایرانی بیشتر منطقی هستند. در شکل غالب خود نیز به هنگام فعالیت ذهنی بیش از سازماندهی و نتیجه­گیری از اطلاعات (قضاوتی) مشغول دریافت اطلاعات می­باشند (ادراکی).

سنخ غالب در تمامی بررسی­های صورت گرفته در جمعیت ایرانی  (روبن­زاده و همکاران، 1389؛ مطیعی و همکاران، 1389 و عابدین، 2008) برون‌گرای حسی با قضاوت تفکری (ESTJ) گزارش شد. این تفاوت احتمالاً برخاسته از ویژگی­های خاص و متفاوت در گروه­های نمونه و شیوه‌های نمونه­گیری متفاوت این پژوهش­ها است. در بررسی مطیعی (1389)، روبن زاده (1389) و اسماعیل (1384) گروه نمونه به شیوه در دسترس بوده­ است و از آنجا که افراد برون‌گرا برای برقراری ارتباط با دنیای بیرون تمایل بیشتری دارند احتمالاً بیشتر برای شرکت در پژوهش داوطلب بوده­اند. در مطالعه عابدین (2008) نیز ویژگی­های خاص گروه مهاجر از جمله تمایل به حرکت بیرونی و نیز هم­زیستی این گروه با اکثریت امریکایی برون‌گرا احتمالاً در بدست دادن این نتیجه موثر بوده است. به دلیل اینکه نمونه این پژوهش به شیوه نمونه‌گیری خوشه­ای تصادفی صورت گرفته و حجم آن نیز تعداد جامع­تری را در برداشته است در مقایسه با پژوهش­های ذکر شده نمونه معرف‌تری است. در بخش مقایسه دانشجویان زن و مرد ایرانی و امریکایی در سنخ­شناسی به نقش علل احتمالی در غلبه این سنخ‌ها در ایران بیشتر پرداخته خواهد شد.

مقایسه دانشجویان زن و مرد ایرانی و امریکایی در سنخ­‌شناسی

 تمرکز انرژی زنان و مردان دانشجوی ایرانی و نیز منبع کسب انرژی آنان در مقایسه با زنان و مردان دانشجوی امریکایی بیشتر بر دنیای درون قرار دارد (درون‌گراتر). زنان ایرانی همچنین بیش از زنان امریکایی در کسب اطلاعات از شهود و توجه به الگوی کلی بهره می­گیرند (شهودی­تر). در حالیکه زنان ایرانی در مقایسه با زنان امریکایی به هنگام تصمیم­گیری بیشتر بر پیامدهای منطقی آن انتخاب می­نگرند، مسئله را به منظور حل آن نقد و تجزیه و تحلیل می­کنند و در پی اصولی هستند که قابل تعمیم به شرایط دیگر نیز باشد (تفکری­تر) مردان ایرانی در مقایسه با مردان امریکایی به هنگام تصمیم­گیری از مردان امریکایی احساسی‌تر هستند. یعنی به هنگام تصمیم­گیری آنچه برای خود و دیگری مهم است را در نظر می­آورند، به تقدیر و حمایت از دیگران بهاداده و با هر کس با ویژگی­های متمایز او برخورد می­کنند.

در حالیکه بین مردان ایرانی و امریکایی تفاوتی از نظر ترجیح ادراک و قضاوت نیست، زنان ایرانی بیش از همتایان امریکایی خود ترجیح می­دهند اطلاعات را سازمان داده و به نتیجه برسند تا اینکه اطلاعات را دریافت کنند (قضاوتی­تر). زنان بطورکلی در مقایسه با مردان برون‌گراتر، کمتر شهودی، بیشتر احساسی و قضاوتی­تر هستند. زنان امریکایی نیز در مقایسه با مردان امریکایی برون‌گراتر، کمتر شهودی، احساسی­تر و بیشتر قضاوتی هستند.

پررنگ­ترین سنخ­ها برای زنان دانشجوی ایرانی سنخ ISTJ که به معنای درون‌گرای حسی-برون‌گرای تفکری، برای مردان دانشجوی ایرانی INTJبه معنای درون‌گرای شهودی- برون‌گرای تفکری، زنان امریکاییESFJ یعنی برون‌گرای احساسی- درون‌گرای حسی و مردان دانشجوی امریکایی ESTJ به معنی برون‌گرای تفکری-درون‌گرای حسی است.توصیف هریک از این سنخها به ترتیب ذکر می‌گردد

زنان دانشجوی ایرانی در وجه غالب خود ساکت و جدی بوده و با بی­نقص بودن و اعتمادپذیری به موفقیت دست می­یابند. آنها عمل­گرا، واقع­گرا و مسئول بوده و بصورت منطقی راجع به آنچه می­بایست انجام شود تصمیم می­گیرند و بی­وقفه روی آن کار می­کنند. آنها از نظم­بخشی به همه­چیز شامل کار، خانه و زندگی لذت می­برند و بر سنت­ها و وظیفه­شناسی ارزش می­نهند. مردان دانشجوی ایرانی در سنخ غالبشان ذهن اصیلی داشته و انگیزه قوی برای اجرای نظرات و دستیابی به اهدافشان دارند. آنها به سرعت الگو را در اتفاقات بیرونی تشخیص داده و یک نظرگاه مفصل تشریحی از آن شکل می­دهند. به هنگام تعهد، وظیفه­شان را سازمان داده و آن را انجام می­دهند. شکاک و مستقل بوده و استانداردهای بالایی برای کارکرد خود و دیگران قرار می­دهند.

زنان دانشجوی امریکایی در سنخ غالب خونگرم، باوجدان و همکاری­کننده هستند. طالب هماهنگی در محیط بوده و تمایل دارند به منظور انجام درست و به موقع کارها با دیگران کار کنند. حتی در موضوعات کوچک نیز وظیفه‌شنا‌‌س و پی­گیر هستند. به نیازهای هرروزه دیگران توجه کرده و در صدد فراهم کردن آن برمی­آیند و تمایل دارند برای آنچه هستند و آنچه انجام داده­اند از آنان تقدیر شود. سنخ غالب مردان دانشجوی امریکایی نیز بیانگر آن است که آنان عمل­گرا و واقع­گرا هستند. مصمم هستند و به سرعت جهت عملی کردن تصمیمشان حرکت می­کنند. افراد و طرح­ها را سازمان­دهی می­کنند تا کارها انجام شوند. بر نتیجه گرفتن به مؤثرترین وجه ممکن تأکید دارند. مراقب جزییات روزمره هستند و مجموعه روشنی از استانداردهای منطقی دارند که آن را پی­گیری کرده و می­خواهند که دیگران نیز آن را انجام دهند. آنها همچنین در انجام نقشه­هایشان تأکید می­کنند.

به طور خلاصه بین ایرانی­ها و امریکایی­ها تفاوت عمده در خصوص درون‌گرایی- برون‌گرایی و نیز شهود-حس قرار دارد و از نظر قضاوت و تفکر تفاوتی بین آن دو دیده نمی­شود. هرچند پیشینه پژوهشی در خصوص مقایسه بین‌فرهنگی جمعیت ایرانی با همتایان غیر ایرانی در خصوص سنخ­شناسی بسیار کم­رنگ است اما پژوهش­های پراکنده مرتبط و نیز برخی تحلیل­های فرهنگی در خصوص معماری هم­سو با این نتایج است.

 همسو با نتایج بررسی حاضر، یک فرا تحلیل بین‌فرهنگی نیز غلبه درون‌گرایی در آسیایی­ها و آفریقایی­ها در مقایسه با اروپایی­ها و امریکایی­ها را نشان داد (تراکیانو و مک­ کرا، 2006). درون‌گرایی فرهنگ در ایران که در معماری نیز نمود دارد و می‌تواند ریشه در باورها و ارزش ایرانی ها برای زندگی شخصی و حرمت آن و یا تاریخ ناامنی داشته باشد (قاسمی و معماریان، 1389؛ گودرزی و افشاری، 1388؛ قاسمی، 1387) تاحدودی همسو با نتایج این پژوهش است.در مورد بعد شهود –حس نیز یافته مستقیمی در این خصوص بدست نیامد. اما بررسی­هایی که مفهوم شهود در مقابل عینیت و جزء نگری را به صورت فرهنگی بررسی کرده­اند به نتایج مشابهی دست یافتند و قوی­تر بودن تفکر شهودی را در الگوي تخصيص توجه در دانشجويان ايراني (حاتمی و همکاران،1390)، قوانین بازی کودکان ایرانی در مقایسه با امریکایی (رستگارپور، 2011)،  نقاشی ایرانی (باقری لری، 1385) و  هنر نگارگری و اسلیمی (بیک محمدزاده، 1389؛ وزیری، 1364) مطرح کردند.

در یک تصویر نهایی از بررسی پویش­شناسی روانی خود در دانشجویان ایرانی درمقایسه با دانشجویان امریکایی می­توان گفت تنش بالایی در سطح ارتباطات صمیمانه و اجتماعی در ایران حاکم است. رقابت‌‌جو یی و پرخاشگری بالا و مهرورزی پایین احتمالاً رفتارهای آموخته شده جهت بقاء و پیشرفت در ساختار اجتماعی عمودی و ناامن است که در آن بیش از جمع‌گرایی و فردگرایی (و در هر دو حالت) هرم قدرت مطرح است. درون‌گرا‌تر بودن قابل ملاحظه سنخ­شناسی نمونه ایرانی (به عنوان متمایزترین وجه تفاوت جمعیت ایرانی از امریکایی) با توجه به تبیین­های رایج در خصوص تأثیر تاریخ ناامنی داخلی و خارجی بر درون‌گرایی سازه­های فرهنگی از جمله معماری نیز همسو با ساختار اجتماعی عمودی است که ذکر آن رفت. نقش ویژه زنان دانشجوی ایرانی در این ساختار از اهمیت ویژه­ای برخوردار است چراکه بیشترین تفاوت­های فرهنگی مربوط به آنها بود. مردانه­تر بودن زنان دانشجوی ایران و گرایش بیشتر آنان به خودمختاری از جمله مولفه­های قابل توجه دیگر در این تبیین است که شاید با توجه به فزونی بیشتر میل آنها به تغییر بتوان گفت احتمالاً شرایط گذار و فشارهای جامعه در زنان بیش از مردان بوده است و آنان را با چالش­های بیشتری مواجه کرده است.

مطالعه دوم

از آنجا که طبق سنت پژوهش کیفی از نوع زمینه­ای تدوین تئوری و بحث نهایی در حین تحلیل داده­ها، فرایند کدگذاری و مرور ادبیات مربوطه صورت می­گیرد، در این بخش در کنار ذکر خلاصه هم‌خوانی­ها و عدم هم‌خوانی­های نظریه و درمان روان‌پویشی در ایران بر اساس کدگذاری (در سه سطح) مصاحبه­ با متخصصان روان‌پویشی در 16 محور اصلی، ترکیب نتایج این کدگذاری با ادبیات مرور شده در فصل دوم و نیز بحث نهایی صورت خواهد­گرفت. لازم به ذکر است این محورها به تفصیل درفصل چهار آمده است و در این بخش به صورت خلاصه آورده می­شود.

محور هم‌خوانی­های شخصی- شخصیتی براساس اشارات متخصصان به مبنای علاقه شخصی خویش به نظریه و تکنیک­های روان‌درمانی پویشی تعریف شد و شامل مقوله­های هم­سازی، آزادی عمل، پویایی، کلیت، عمق، توجه به روابط، منطق واضح و تأثیرگذاری بود. این مفاهیم با توجه به گرایش سنخ­شناختی گزارش شده در بیشتر درمانگران تحلیلی به شهود، ادراک و احساس کلیت و شهود (بدایع، 1383) منطقی به نظر می­رسد. آزادی، انعطاف، خودمختاری و اهمیت به روابط از اشتراکات این ترجیهات سنخ­شناختی با ترجیهات شخصی متخصصان روان‌پویشی مورد مصاحبه است.

بستر مهیای جامعه اشاره به مواردی بود که بافت جامعه ایران را مهیای دیدگاه و درمان پویشی می­سازد و شامل «معنا بخشی، » «احساس نیاز از طرف جامعه، «متن غنی، » نشانه­های هویتی مشابه دوره بعد از ویکتوریا در اروپا، دل­مشغولی به خود و اهمیت خانواده و روابط در ایران بود.

گذار و ایجاد خواست در جامعه محور بعدی است. تغییرات سریع و گذار جامعه، ایجاد میل به هویت یابی و اتکاء به خود، کمتر شدن نیاز به نسخه و افزایش میل به شناخت ریشه مسائل و نیز رشد اهمیت به تربیت کودک تسهیلاتی برای رویکرد تحلیلی با نگاه تاریخی و امکان فهم تغییرات سریع بنیادین در اجتماع را فراهم می­آورد. حیطه­های گسترده­ای از حیات اجتماعی ایران براساس مطالعات مختلف (شادی طلب و بیات، 1390؛ ربیعی، 1389؛ ابراهیم­زاده، 1386 و جهانگرد، 1383) با شرایط در حال گذار هم­پوشی دارند. بحران معنا در این وضعیت انتقال و اهمیت و نقش آگاهی در مقایسه با عادت­های حاکم (نبوی، 1389) نیز همواره مورد تأکید بوده است. از سوی دیگر در این شرایط گذار، نیازهای روان‌شناختی جدیدی مانند فردگرایی خصوصاَ در نسل جوان در مقایسه با نسل قدیم (نجاتی، 2013) ظهور می­یابد که مستلزم پاسخ­هایی فراتر از چارچوب­های قبلی حاکم است.

چالش جهت­گیری روان‌شناختی کل حیطه روان‌شناختی در ایران را درنظر دارد و شامل نظریه و درمان روان‌پویشی درکنار سایر رویکردهای روان‌شناختی است. وجود انگ به بیماری روانی و ضعف ذهنیت روان‌شناختی به خصوص در فضاهای سنتی و غیرشهری از عمده موارد مطرح این محور است. در برخی بررسی­های پراکنده در خصوص وضعیت روان‌تحلیل‌گری در ایران  نیز مطرح­شده است ذهنیت روان‌شناختی لازم و توانایی فهم و پذیرش استعاره و انعکاس می­تواند در جوامع در حال توسعه­ای همچون ایران، که در آن بسیاری از افراد درگیر نیازهای اولیه هستند با مانع مواجه شود (شفتی، )2005 در ترکیه نیز سطح تحصیلات پایین و نیز روان‌شناختی نبودن بخش قابل توجهی از ساکنین خارج از شهرهای بزرگ (گولرس، 2008) از علل تأخیر در گسترش تحلیل‌گری ذکر شده است.

محور چرخه­های معیوب نظام­مند به مدار بسته­ای اشاره دارد که شامل سوء مدیریت، عنادورزی، خلاء آموزشی و پژوهشی، معرفی نامناسب، سهل انگاری در انتقال مفاهیم، سوء تعبیر، کناره گیری، درمان نشدن و تعصب برخی تحلیل‌گران است. در این چرخه هر جزء به بازتولید اجزاء تشکیل­دهنده دیگر منجر می­شود. گرچه مرور ادبیات پژوهشی در این زمینه شامل یافته­ای دال بر حضور چنین چرخه­هایی نبود اما برخی اشارات پراکنده به چالش آموزش و فاصله از استانداردهای بین­المللی، خارج از اروپا و امریکا، در نظام­های تمامیت­خواه و همچنین کشورهای شرق دور (میلتون و همکاران، 20؛ ایخوف، 1995) و در ایران نیز به وجود برخی سوءبرداشت­ها در مورد این حیطه به­طور گذرا اشاره شده است (شفتی، 2005).

محور اطاعت­انفعال در برابر مراجع قدرت-استبداد اشاره به تاریخ طولانی استبداد دارد که روان­درمانگر را در جایگاه «عقل برتر» همه چیز توان و بیمار را در موضع درمانده قرار می­دهد. در برخی موارد «همانندسازی درمانگر با قدرت فرافکنی شده منجر به رازآلود نشان دادن تحلیل و یا بمباران بیمار با تفسیر» شده که به نوبه خود، خودگردانی بیمار را تضعیف می­کند. در این زمینه تنها برخی پژوهشگران عرب مطرح می­کنند انتقال و انتقال متقابل در فرهنگ عرب بیشتر حالت والد/کودک دارد و درمانگر به عنوان یک چهره والدگونه مقتدر تجربه می­شود. بنابراین احتمالا ًدرمانگر بیشتر نقش فعال و راهنما در درمان می­گیرد که می­تواند فرایند اکتشاف و انعکاس خود را محدود کند (ادباغ، 2001). در بیان ریشه این ساختار غالباً به نقش پدرسالاری در خانواده­‌های عرب اشاره می­شود (برکت[2]، 1993، 2000 ؛ دوائری[3]، 1998؛ فرنیا[4]، 1995 و شهرابی[5]، 1991) که در آن الگوی ارتباطی بالا به پایین تشکیل شده و انفعال و تبعیت از مرجع قدرت تشویق می­گردد (دوائری، 1996، 1998).

سایر چالش­ها شامل شیوع جسمانی سازی، دشواری حفظ مرز درمان انفرادی ( در برخی موارد به دلیل دخالت همراهان و خانواده بیمار)، در برخی موارد عدم توانایی پرداخت هزینه درمان و حاکم بودن تفکر اولیه مانند «خرافات» و «پدیده­های کودکانه» هستند. گرچه شیوع جسمانی­سازی در ایران بیشتر از شیوع ذکر شده در منابع رسمی بین­المللی نیست (نوربالا و همکاران، 2004) اما از لحاظ معناشناختی در ایران اصطلاحاتی مانند فشار قلبی راهی پذیرفته شده برای بیان نگرانی­های فردی و اجتماعی در خصوص غم، سوگ و فقدان است (کرمایر و یانگ، 1998). در مورد هزینه نیز به عدم اولویت بهداشت روان در کشورهای در حال توسعه اشاره شده است (شفتی، 2005). عدم رعایت مرزهای زمانی، مکانی و شخصی گرچه در ایران در ادبیات پژوهش یافت نشد اما ناآشنایی فرهنگی بیماران عرب با مرزهای درمانی در خصوص زمان، مکان، هزینه و حریم شخصی از چالش­هایی ذکر شده است که با رشد روند شهرنشینی و صنعتی شدن روبه کاهش است (بشری، خدیوی و فروات، 2007).

نسبت­های نظری، همسانی­ها و تفاوت­های نظری مفهومی و فرایندی بین روان‌پویشی و فرهنگ ایرانی-اسلامی را دربردارد. مثلاً طی مراحل خودسازی و لزوم زندگی قبل از آموزش از شباهت­های فرایندی بین روند­های خودشناسی در تحلیل‌گری و در عرفان است. همچنین مفاهیمی در اشعار ایرانی با مفاهیمی از روان‌پویشی مطابقت دارد. به­دنیا آمدن انسان با انرژی‌های درونی، توجه به خود و به صحنه هشیاری آوردن به عنوان نوعی هم­ماهیتی بین بینش الهی و روان‌پویشی ذکرگردید. در بحث اشتراکات و شباهت­ها، جستجوی معنا (اعتضادی، 2008)، خودشناسی و درون­نگری (اسلان، 2005) و شناخت حقیقت و عشق ورزیدن (فروم، 1359) مطرح گردیده است. یافتن معادل­های مفهومی روان‌پویشی همچون آگاهی و ناخودآگاهی، بینش، فرافکنی و غیره و مفاهیم مستور در متون ادبی از دیگر تلاش­ها در این زمینه بوده است (مانند آریان­پور، 1357) که شرح مفصل­تر آن در فصل دوم آمده­است. طرح این­همانی­های مفهومی و فرایندی بین برخی مفاهیم روان‌پویشی و مفایم مطرح در فرهنگ ایرانی از جمله قوه شهویه و اروس، قوه غضبیه و تاناتوس (جوانبخت و صنعتی، 2006؛ شهاده، 2008؛ ادباغ، 2001) نیز از دیگر تلاش­ها در این زمینه بوده­است.

تفاوت­های نظری ذکر شده بین مکتب روان‌پویشی و فرهنگ ایرانی اسلامی به مراتب بیشتر از همسانی­ها بود. در غرب فلاسفه و در شرق عرفا مرجع التیام شناخته شده­اند. «تنهایی دور افتاده شرق» در مقابل تنهایی اگزیستانسیالیست در غرب، سلوک درونی سالک در شرق در برابر سفر بیرونی قهرمان، تمرکز بر شهود و کلیت در شرق در مقابل اهمیت منطق و عینیت در غرب از جمله تفاوت­های ذاتی ماهوی شرق و غرب به عنوان ریشه و زادگاه فرهنگ ایرانی اسلامی در مقابل رویکرد روان‌پویشی ذکر گردید. فطرت در مقابل خود، غفلت در مقایسه با ناهشیاری، نگاه الهی در برابر نگاه اومانیستی به انسان از دیگر تفاوت­های پایه­ای این دو نگاه مطرح شدند. در نهایت وسعت افق ادب عرفانی نسبت به روان‌پویشی در خصوص نیاز انسان به هنر، ایمان و احترام به چیزی بالاتر از خود و همچنین اعتراض به تطبیق دو روان‌شناسی برخاسته از دو فلسفه متفاوت از سایر موارد ذکر شده در این محور بود. در پیشینه پژوهش عمده تفاوت ذاتی این دو قلمرو مربوط به تفوق وجه استعلایی و معنایی ادبیات اسلامی ایرانی و صوفیه در تمامی ابعاد به نسبت روان‌تحلیل‌گری ذکر شد (شفیعی، 2008).

ماهیت فرافرهنگی روان‌پویشی یکی ازهسته­های اصلی استخراج شده این تحلیل است که گفتمان غالب این پژوهش را به چالش می­گیرد. گفتمانی که اهمیت ویژه و محوری برای تمایزهای فرهنگی قائل است. بر این اساس اصول اصلی در روان‌شناسی به­طور کلی و در نظریه­ها و درمان روان‌پویشی به­طور خاص مسائلی انگاشته شد که مختص به یک فرهنگ نیست. رایج نبودن روان‌تحلیل‌گری کلاسیک در تمامی دنیا، محدودیت «خواستن مساوی شدن نیست» و سایر محدودیت­ها و موانع در روان‌تحلیل‌گری و رویکرد روان‌پویشی نیز به عنوان مواردی جهان­شمول مطرح گردید. همانطور که در فضای روان‌درمانی به هنگام مواجهه فرهنگ­های مختلف در بیمار و درمانگر در صورتیکه به جای یک رویکرد جزم­اندیش، رویکردی ارتباطی اتخاذ گردد، روی این تفاوت­ها و شکاف­های فرهنگی پل زده خواهد شد (کورتمن، 2010). علاوه بر تأکید نقش مؤثر روان‌تحلیل‌گری در پرده برداشتن از جنبه­های جهانی و مشترک رابطه مادر-کودک در ساختار خانواده، اهمیت مجزا کردن جنبه­های جهانی این مفاهیم از جنبه­های مخصوص به فرهنگ غربی نیز همواره مورد تأکید بوده است (یاسمین خان، 2008). همچنین چالش­های مشترکی پیش روی روان‌تحلیل‌گری در تمامی فرهنگ­های معاصر،  همچون فشار برای راه­حل­های سریع، مؤثر، ارزان و بدون درد درخصوص مشکلات روان‌شناختی وجود دارد (گاتلیب، 2010).

رویکردهای مختلف روان‌پویشی شامل مواردی از تمایز هم‌خوانی­ها و عدم هم‌خوانی­ها برای برخی روش­ها ومکاتب درمان پویشی می­شود. مهیا نبودن شرایط روان‌تحلیل‌گری کلاسیک برای اکثریت مردم و نیز چالش­هایی در خصوص رویکرد فشرده کوتاه مدت مطرح گردید. رویکرد روابط موضوعی به عنوان رویکرد مناسب، جذاب و قابل فهم‌تر برای مراجعان، درمانگران و دانشجویان روان‌شناسی مطرح گردید.

مسائل جنسی جنسیتی محور بعدی مطرح شده است. تجربه جنسی و نیز مزاحمت جنسی با هم جنس در سنین کم، دیدن همبستری والدین، عدم تربیت دخترها برای استقلال اقتصادی، تعارض مادر در مورد نقش مادری، جایگاه حقوقی نامساوی زنان در خانواده، تثبیت در عشق به مادر، دشواری پرداختن به انتقال شهوانی در فرد مذهبی (مخصوصا زن‌ها) و مقاومت‌های بیماران زن در مورد اودیپ و پرداختن به انتقال شهوانی بیمار مرد برای درمانگر زن از مسائل مطرح در این محور هستند.

در محور احساسات و هیجان­ها مطرح می­شود از آنجا که «درگیری ایرانی­ها با هیجان و عواطف شاید درمقایسه با فرهنگ‌های دیگر بیشتر است» درمان پویشی می­تواند به دلیل تأکید بر تعدیل احساسات مناسب باشد. مشکل در ابراز احساسات خشم و عشق پررنگی حسادت و مقایسه، جنگ هیجان مدار با روان‌تحلیل‌گری از مواردی مهمی بود که در مصاحبه­های مختلف بدان­ها اشاره شد.

جمع‌گرایی-فردگرایی، استقلال-وابستگی، روابط و خانواده یکی از مهم­ترین موارد چالش مطرح شده در به­کارگیری روان‌درمانی در شرق مطرح شده بود. از این رو به عنوان یک سؤال مجزا در مصاحبه­ها پرسیده شد و در فرایند کدگذاری نیز یک محور جداگانه و حجیم به خود اختصاص داد که خود شامل 10 مقوله اصلی است. این مقوله­ها شامل مشکل در استقلال، والدگری مرضی، مداخله در درمان، ارتباط وابستگی به خانواده قبلی با اشکال در روابط بعدی درنظر داشتن فردیت در تفکر اسلامی هم­سویی استقلال با روابط، هم­سویی روان‌پویشی با روابط، موضع­های تعارض، فروخوردگی فردیت- توده­واری بیرونی است. در ایران به دلیل روند نوسازی و شرایط گذار (شادی طلب و بیات، 1390؛ ربیعی، 1389؛ ابراهیم­زاده، 1386 و جهانگرد، 1383)علی­رغم گرایش نسل جوان در مقایسه با نسل قبل به بازخوردهای خودمختارانه (نجاتی، 2013؛ واتکینز و همکاران، 2000؛ و دادستان و همکاران، 1381) اما به دلیل فراهم نبودن زیرساخت­های اجتماعی و اقتصادی لازم استقلال عملی از خانواده با دشواری مواجه است (دادستان و همکاران، 1381). از این رو سرمایه­گذاری عاطفی خارج از حیطه خانوادگی مانند دوستان و جامعه خارج از خانه کم­رنگ­تر است (برانان و همکاران، 2013). این سرمایه­گذاری کم­رنگ خارج از حیطه خانوادگی به نوبه خود تبیین کننده موضع­های تعارض متفاوت (بیشتر خانواده تا دوستان) و نیز اشکال در روابط زوجی است. همچنین به نظر می­رسد این چالش تنها مختص ایران نباشد چراکه در ادبیات مربوط اشاراتی به این موضوع در مورد کشورهای شرق دور و نیزخاورمیانه با کیفیات متفاوت ذکر شده است. مانند استقلال از عشق مادر درونی شده به عنوان یک تکلیف رشدی که در خانواده ژاپنی با چالش روبروست (کاوایی[6]، 1994). همچنین انحلال تعارض وابستگی/ استقلال به راحتی در یک ترک صورت نمی­پذیرد  (گولرس، 2008). به نظر می­رسد شرایط مشابهی در مورد بافت عرب نیز حکمفرما باشد. ابتکار عمل و علائق فردی کودک عرب در فرایند اجتماعی شدن توسط والدین کمرنگ می­شود. این کودک در صورتی مداخله والدین را نپذیرد و برای استقلال و متفاوت بودن تلاش کند توبیخ می­شود (شهرابی، 1991). در باب درنظر داشتن فردیت در تفکر اسلامی و هم­سویی استقلال با روابط، هم­سویی روان‌پویشی با رویکرد میانه و معتدل اسلامی در فرزندپروری قابل ذکر است. در این رویکرد خودپیروی فردی می­تواند بدون وانهادن اتصال با موضوع بیرونی یعنی مادر به­دست آید که این مستلزم توانایی برای آشتی دادن دو قطب به ظاهر متضاد در روان است: از یک سو حرکت به سمت مسئولیت فردی و تفرد و از سوی دیگر حرکت به سمت مسئولیت و در رابطه بودن با خانواده و جامعه (ادباغ، 2001). این رویکرد میانه پیشنهادی فرهنگ اسلامی (شهاده، 2008) با مفاهیم جدیدتری همچون مفهوم خود دربرگیرنده (مک­لین، 2001) و خود نامتمرکز (برومبرگ 2001) بیشتر هماهنگ است. بر اساس تعریف این نویسندگان خود دربرگیرنده چندبعدی و چندلایه بوده و هم­زیستی وجوه واگرا را برمی­تابد. در مفهوم خود نامتمرکز نیز یکپارچگی خود معادل رشد و سلامت روانی نیست و احساس یکپارچه بودن نوعی پندار براساس اغراق در حقیقت خویش، راه ندادن صداهای دیگر و جبرانی برای ناکامل بودن تعریف می­شود.

نسبت مذهب با روان‌پویشی شامل مقوله­های اهمیت مذهب در ایران، عدم منافات آن با تحلیل‌گری، دربرگیرندگی و تسهیل­گری روان‌پویشی برای معنویت و مذهب و لزوم آشتی دوسویه مذهب و روان‌پویشی بود. دراین محور همچنین به مقوله­های انگ ضد‌مذهبی به تحلیل‌گری، چالش مذهب رشد نایافته، انتظار برخی مذهبیون از درمانگر، استفاده ابزاری از مذهب، چالش در مسائل جنسی، ناهم پوشی­های برخی آراء فروید با مذهب و لزوم وسیع‌تر شدن روان‌تحلیل‌گری فرویدی اشاره شد. در ادبیات موجود در خصوص کاربرد روان‌تحلیل‌گری در خاورمیانه، همواره به نقش مذهب و اهمیت آن اشاره شده است که در بیشتر این موارد نیز تأکید بر چالش این دوحیطه بوده است. مثلاً بررسی­ها پیرامون کاربست و تطابق مفاهیم و درمان پویشی در فرهنگ عرب بیشتر حول محور اسلام و ساختار خانواده بوده­است (یاسر، 2008؛ بن­سلما، 2005؛ ادباغ، 2001). در ترکیه نیز به بدبینی مذهبیون سنتی به قلمرو تحلیل‌گری اشاره شده است (گولرس، 2008). در ایران نیز به اهمیت انگ ضد مذهبی بودن به روان‌تحلیل‌گری در منع گسترش این حیطه اشاره شده است (شفتی، 2005). عدم منافات و تسهیل­گری دوسویه این دو حیطه نیز در اشارات متأخر یافت می­شود. روان‌تحلیل‌گری با فراهم کردن بینش نسبت به شکل­گیری و کارکرد موضوعات درونی به فهم مذهبی غنا می­بخشد و مذهب نیز با فهم خود از ماهیت ایمان روان‌تحلیل‌گری را غنا می­بخشد (بلک،2008). بخشیدن معنایی جدید به واژه گناه (جداافتادگی و بیگانگی انسان از وجود ذاتی خویش)، بازشناسایی قسمت‎های منفی و اهریمنی ضمیر ناخودآگاه آدمی، رهایی الهیات از صورت‎پرستی از خدمات روانپویشی به الهیات ذکرشده است (تیلیش، 1376). اشاراتی نیز وجود دارد دال براینکه که چالش برخی مذهبیون با تحلیل‌گری بیشتر ناشی از تفسیر سنتی و محافظه­کارانه از جنسیت است (گولرس، 2008). به ناهم پوشی­های برخی آراء فروید با مذهب و لزوم وسیع‌تر شدن روان‌تحلیل‌گری فرویدی نیز در آنجا که بلک (2008) توسعه مفاهیم تحلیلی مابعد فروید را بستر ساز مکالمه بین مذهب و روان‌تحلیل‌گری می­داند، اشاره شده است.

در محور شعر این مطالب ذکر گردید که نوعی هم‌خوانی و هم­ماهیتی بین شعر و هنر با روان‌درمانی پویشی وجود دارد. از سوی دیگر به جهت مهیا بودن ذهن ایرانی شعر هم به عنوان ابزار در درمان پویشی و نیز به عنوان پذیرش «ماوراء» و «کانالی به ناخوداگاه» می­تواند بسیار مفید باشد. اما اگر منجر به تأکید بر رفتار احساسی شود می­تواند مانع روان‌درمانی تحلیلی باشد.

محور تعدیل­ها، اصلاحات و پیشنهادات شامل سه حیطه اجرایی، درمانی و نظری بوده و نظرات در خصوص تعدیل­ها و پیشنهادات برای درمان و نظریه روان‌پویشی در ایران را شامل می­شود. حیطه اجرایی مقوله­های به­روز بودن، آموزش، پژوهش و آماده سازی را دربردارد. اهمیت و تحمل بیشتر برای تعارض­های بین‌فردی، رابطه درمانی همدلانه تا خنثی یا رویارو، در جنگ نیفتادن با باورها، اصلاحات در قالب روان‌شناسی ایگو، مهارت بیشتر، توجه به هیجان‌ها و سرعت­بخشیدن به درمان نیز مقوله­های اصلاحی و پیشنهادی برای فرایند درمان هستند. در حیطه نظری تغییرندادن نظریه، زایش ازحوزه‌های معرفتی شرق، عشق درمانی، گذر از معبر شعر به منظور تطبیبق روان‌تحلیل‌گری غربی رو با فرهنگ ایرانی و «تعریف انستانس چهارم آرمان» مطرح گردیدند. ادبیات پژوهشی به طور مستقیم پیشنهادی در حیطه اجرایی ندارد. در حیطه درمانی گرچه بیشتر پیشنهادات برگرفته از تحلیل­های محقق­های عرب بوده است اما می­تواند در درمان مراجعان ایرانی نیز الهام بخش باشد. این موارد شامل تأکید بر اتخاذ رویکرد میانه در درمان مراجعان مسلمان، بازبودن نسبت به وحدت­بخشی تعالیم مذهبی با فهم روان‌کاوانه، پذیرش هم­وابستگی بیماران مسلمان، پرهیز از هرگونه تفسیر زودهنگام انتقال والد-کودک (ادباغ، 2001) تسلیم درخواست بیماران برای راهنمایی و توصیه نشدن و  آموزش کافی در مورد مرزهای درمانی (ماسالها، 1999) پرورش مهارت­ها در بیمار، و تفسیر نقش درمانده­ بیمار به مرور و با تحکیم رابطه درمانی (شهاده، 2008)، توجه به مرزهای مشخص و محکم در روابط اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و اخلاقی بین زن و مرد و مسئولیت اخلاقی برای جلب رضایت آشکارا و ضمنی دوطرفه در تعاملات و پرهیز از سوء تعبیر آنها به هنگام ملاقات بیماران در فرهنگ اسلامی و تمایز بین حوزه خصوصی و عمومی(اعتضادی، 2008) است.

در یک نگاه اجمالی و نهایی می­توان کاربست­پذیری روان‌پویشی در ایران را در سه بخش کلی مرتبط با یکدیگر نمایش داد.

 سازوکارهای اجرایی همچون چرخه ­های معیوب سیستماتیک، تعدیل ­ها، آماده‌سازی و گزینش گرایش­های مناسب روان‌پویشی به عنوان یک واسط و کانال ارتباطی بین دو بخش دیگر است. بدین معنا که ویژگی­های بافت­شناختی جامعه ایران را با حدود و ثغور نظری و درمانی روان‌پویشی پیوند می­دهد. ویژگی­های بافت­ شناختی اعم از همخوانی های شخصی، بستر مهیا، گذار، جهت‌گیری روانشناختی، انفعال/استبداد، جمع‌گرایی و فردگرایی عمودی، مذهب، تفکر اولیه، جنسیت و احساسات است. حدود و ثغور نظری و درمانی روان‌پویشی نیز شامل ماهیت فرافرهنگی روان‌پویشی و نسبت­های نظری است. حاصل پیوند این دو حیطه می­تواند تحول در هر دو حیطه باشد. به عبارت دیگر ساز و کارهای اجرایی مناسب و یا نامناسب در این حیطه احتمالاً می­تواند از یک سو تعیین کننده نوع پیوند و کاربست­پذیری روان‌پویشی در ایران باشد و از سوی دیگر منجر به بازتعریف مرزهای روان‌پویشی و همچنین تحولاتی در بافت ایران باشد.

کاربست‌پذیری روان‌پویشی در بافت و خود ایرانی

پس از بحث، بررسی و جمع بندی نهایی پیرامون بررسی توصیفی و مقایسه‌ای خود در دانشجویان ایرانی و نیز استخراج و تعریف عناصر اصلی و تعیین‌کننده در کاربست­پذیری روان‌پویشی در ایران، سطور بعدی در یک چشم­انداز کلی به ارتباطات پویش­شناختی دو مطالعه می‌پردازند.

نیم‌رخ توصیفی دانشجویان ایرانی در نمای کلی حاکی از نوعی تنش در خصوص روابط اجتماعی و صمیمانه بود. همچون نتایج مطالعه اول پیرامون پویش­شناسی خود در دانشجویان ایرانی، متخصصان نیز بر اهمیت تعارض­های بین‌فردی واقعی فراتر از خانواده هسته­ای تأکید کردند. همینطور درمانگران روان‌پویشی رویکرد روابط موضوعی را که رویکردی با محوریت تعارض­­های بین­فردی و تعارضات درونی برخاسته از افراد مهم درونی شده (سادوک و سادوک، 2003) است را به عنوان رویکرد مناسب­­تر برای مراجعان، درمانگران و دانشجویان روان‌شناسی مطرح کردند. درمان روان‌پویشی به طور اعم و رویکرد روابط موضوعی به طور اخص گرچه مجال کارکردن روی این تنش­ها و تعارض­های بین‌فردی واقعی را فراهم می­آورد اما ممکن است همانطور که متخصصان نیز ذکر کردند وقت و فضای بیشتری از درمان را به خود اختصاص داده و مواجهه با تعارض‌های درون فردی زیربنایی را با تاخیر مواجه سازد.

استنباط­‌های مفهومی حاصل از بررسی پویش­‌شنا‌‌سی خود در نمونه ایرانی و نیز مقوله­های استخراج شده مستتر در ویژگی­های بافت­شناختی ایران مورد اشاره متخصصان روان‌پویشی نیز نشان دهنده محوریت مقوله­‌های جنسیت، ساختار توزیع قدرت و امنیت، و در نهایت عقلانیت و عینیت در ساختار خود بود. نظریه­ها و درمان روان‌پویشی همچنین فضایی برای پرداختن به تعارض­های جنسی/جنسیتی و تنش­ها در روابط عمودی قدرت محور را فراهم می­کند.

در تبیین مقوله جنسیت در مطالعه اول به نقش ویژه زنان دانشجوی ایرانی اشاره شد چرا که بیشترین تفاوت­های فرهنگی مربوط به آنها بود. غلبه ویژگی­های مردانه و گرایش به خودمختاری در آنان همسو با اشاره متخصصان به تعارض­های زنان ایران با نقش­های ویژه جنسیتی آنها از جمله نقش مادری است. این تعارض­ها در کنار غیبت پدر و کم­رنگی او در خانواده به دلیلی درگیری با کار احتمالاً تبیین­گر مناسبی برای مفاهیم مورد اشاره متخصصان در مورد تثبیت در عشق به مادر و چالش در روند استقلال­طلبی کودکان است. این چالش می­تواند در دلبستگی ناایمن کودک در سنین پیش دبستانی (همانطور که متخصصان نیز اشاره کردند) نمود پیدا کند. همانطور که در ادبیات پژوهش، کاوایی (1996) نیز این چالش در روند استقلال از عشق مادر درونی شدهو نقش مؤثر آن را در جامعه و خانواده ژاپنی مطرح می­کند.

محوریت ساختار توزیع قدرت عمودی در پویش­شناسی خود در دانشجویان ایرانی بر اساس رقابت‌‌جویی و پرخاشگری بالا استنباط شد که در ادبیات پژوهشی (تریاندیس، 1998) هسته اصلی فردگرایی عمودی ذکر­شده است. از سوی دیگر این ساختار عمودی از پس اشاره متخصصان به فروخوردگی فردیت و توده­واری بیرونی (جمع‌گرایی عمودی) مشهود است و با درون‌گرایی سنخ­شناختی و خودکنترلی غالب دانشجویان ایرانی و ادبیات موجود پیرامون نقش عدم امنیت در معماری درون‌گرا در ایران (قاسمی و معماریان، 1389؛ قاسمی، 1387) و فاصله بین خود عمومی و خود خصوصی در ایرانی‌ها (عابدین، 2008) نیز هم­جهت به نظر می­رسد. بر این اساس احتمالاً ساختار عمودی قدرت و امنیت در تبیین پویش­شناسی خود و نیز ویژگی­های بافت­شناختی یک مفهوم ریشه­ای است که در اشاره متخصصان روان‌پویشی به چالش انفعال در مقابل مراجع قدرت (از جمله درمان­گر) نیز وجود داشت. چالشی که در آن بیمار در یک الگوی ارتباطی عمودی و بالا به پایین که تبعیت از مرجع قدرت تشویق می­گردد (دوائری، 1998؛ 1669) در موضع منفعل و درمانده جای می­گیرد. این موضوع همچنین از نظر مفهومی با خصیصه­های بزرگسالی کم­رنگتر در مقیاس­های تحلیل تبادلی فهرست صفات (چه در بررسی توصیفی و چه در بررسی مقایسه­ای) مشابه به نظر می­رسد که احتمالاً در مجموع منجر به چالش در روند استقلال طلبی نیز خواهد شد.

عقلانیت و عینیت محوری بود که بر مبنای کم­رنگ­تر بودن تجزیه تحلیل عقلانی و همچنین تکیه بیشتر بر شهود (در مقایسه با عینیات و حواس پنجگانه) در نیم‌رخ دانشجویان ایرانی بدست- آمد. همچنین اشاره برخی متخصصان به شیوع تفکر اولیه، خرافات، رفتارهای احساسی و شبه عرفانی نفی­کننده خردورزی و عقلانیت می­تواند هم­سو با محوریت عقلانیت در نظرگرفته شود. این ویژگی می­تواند آنجا که شهودی بودن سنخ­شناختی در کنار درون‌گرایی موجب گرایش بیشتر به رویکردهای تحلیلی و روان‌پویشی می­گردد (بدایع، 1383) برای کاربست نظریه و درمان روان‌پویشی تسهیل ایجاد کند. اما آنجا که مبنای خردستیزی، تفکر اولیه و هیجان‌های پرداخت نشده باشد می­تواند مسیر درمان پویشی را با دشواری مواجه سازد.

از دیگر خصیصه­های پررنگ در سنخ­شناسی خود دانشجویان ایران غلبه کارکرد ادراک بود. بدین معنا که بیش از تصمیم و تغییر مشغول دریافت اطلاعات است. این مسئله در کنار نمره نسبی پایین­تر تغییر در نیم‌رخ فهرست صفات و اشاره متخصصان ونیز ادبیات پژوهش مبنی بر درحال گذار بودن جامعه نشان­دهنده نیاز برای کسب آگاهی است. در فضای در حال­ گذاری که گرایش برای حفظ ثبات و تداوم (عدم تغییر) نیز بالاست و در وجه قالب انرژی بیشتر متمرکز درون است تا بیرون، کسب اطلاعات و آگاهی کارکرد غالب می­شود و می­تواند راه­گشا باشد. کسب بینش و پذیرش هسته اصلی رویکرد و درمان روان‌پویشی قرار دارد (پروچسکا، 1999) و می­تواند در این بافت به­کار گرفته شود.

رویکرد روان‌پویشی مجال پرداخت عمیق به تنش­های بین‌فردی، جنسی/جنسیتی، هیجانات و تجربه حل و فصل زنده این تنش­ها و تعارضات را در قالب انتقال و انتقال متقابل فراهم می­سازد. همچنین توجه و کاربست رویکردهای جدیدتر می­تواند انعطاف، کاربست­پذیری و دربرگیرندگی نظریه و درمان روان‌پویشی را در مواجهه با پویش­شناسی خاص خود در ایران و ویژگی­های بافت­شناختی آن افزایش دهد. نظریه­پردازی­های جدیدی از خود که چندبعدی و چندلایه بوده و هم­زیستی وجوه واگرا را برمی­تابند همچون مفهوم خود دربرگیرنده (مک­لین، 2001) و خود نامتمرکز (برومبرگ 2001) که منطبق با رویکرد میانه پیشنهادی شهاده (2008) در فرهنگ اسلامی نیز می­باشند.

کاربرد نتایج تحقیق

به طور کلی دانشجویان و متخصصان رشته­های روان‌شناسی، روانپزشکی و مشاوره، سازمان‌ها و نهادهای مرتبط با حیطه بهداشت روان و همچنین سازمان­ها و نهادهای مرتبط با بومی­سازی علوم انسانی می­توانند از نتایج این پژوهش بهره ببرند.

شناخت خود ایرانی می‌تواند در ادبیات بسیاری از تحقیقات علوم انسانی راه­گشا باشد. فهم بهتر پویایی روانی افراد در ایران، حساسیت به فرهنگ در کاربست مفاهیم روان‌پویشی در حیطه بهداشت روان و حرکت در جهت بومی‌سازی روان‌شناسی می­تواند از کاربردهای این پژوهش باشد.

به طور اخص کاربرد نتایج این پژوهش در حیطه روان‌درمانی و بخصوص روان‌درمانی پویشی برای متخصصان این حیطه است. نکات کاربردی برآمده از بررسی کاربست‌پذیری روان‌پویشی در خود ایرانی می­تواند در قالب فهرستی از نکات قابل توجه در  فضای درمان به شرح زیر گردد:

  • در فضای درمانی به تنش­های میا­ن­ فردی در مقایسه با تنش­های درون­فردی مجال ، اولویت و اهمیت بیشتری داده و به آن پرداخته شود.
  • در بطن این تنش­های میان فردی به موضو­ع­ های جنسی/ جنسیتی و نیز ساختار عمودی روابط  توجه کافی شود.
  • در روان­درمانی به طور اعم و در درمان‌های ­پویشی به­گونه اخص رویکردهای منعطف تر که چندبعدی و چندلایه بوده و هم­زیستی وجوه واگرا را برمی­تابند در این میان سودمندتر خواهد بود.
  • چالش تفرد وخودمختاری به عنوان یکی از موانع  در تکلیف رشدی در نظر داشته شود و تسهیل­ های لازم در این جهت در فضای درمانی و پژوهشی صورت پذیرد.
  •  در تبیین و انحلال چالش تفرد و خودمختاری به نقش ویژه زنان و تعارضات آنها (بویژه در مورد نقش مادری) همچنین حضور کم رنگ پدر در این فرایند خودمختاری توجه شود.
  • به چالش تفکر اولیه به عنوان یکی از چالش­های مسیر رشد و تسهیل در جهت رشد عقلانیت و عینیت (در فضای درمانی) توجه شود.
  • سازو کارهای اجرائی در خصوص ارتقا کیفیت روان درمانی‌پویشی در ایران براساس پژوهش پیرامون مقتضیات خاص جمعیت ایرانی  صورت گیرد.
  • از سوی دیگر ارتقا کیفیت تجارب آموزشی روان­درمان­گران این حیطه بر اساس نزدیکی به استانداردها و نهادهای بین­المللی معتبر صورت پذیرد.

محدودیت‌ها

پژوهش حاضر در بخش اول به ارائه نیم‌رخ چندبعدی از سنخ­شناسی یونگی و صفات و اسنادهای شخصیتی در دانشجویان ایرانی پرداخت و سایر ابعاد شخصیت که در این دو مقیاس نمی‌گنجد را بررسی نکرد. این بررسی همچنین جمعیت ایرانی غیر دانشجو را درنظر نداشت. در نهایت نیز نمونه مذکور از میان دانشگاه‌های دولتی تهران انتخاب شده اند که به احتمال زیاد در مقایسه با سایر دانشگاه­های کشور، دانشجویان با عملکرد تحصیلی برگزیده‌تر در آنها حضور دارند. لذا در تعمیم نتایج حاصله به سایر ویژگی­های شخصیتی، ویژگی­های شخصیتی افراد غیر دانشجو و کل دانشجویان ایرانی نیز محدودیت وجود دارد.

در بخش شناخت تفاوت این نیم‌رخ با هنجار غربی، در دسترس نبودن نمرات هنجار ایرانی برای سنخ­شناسی یونگی و اسنادهای شخصیتی، عدم دسترسی به گروه معادل نمونه دانشجویی ایرانی در امریکا و ناهمزمانی نتایج مربوط به دو گروه دانشجوی ایرانی و نمونه امریکایی، می­تواند این مقایسه را با محدودیت مواجه می‌کند.

به دلیل عدم دسترسی به منبع داده های آماری در نمونه دانشجویان آمریکایی، امکان مقایسه چندمتغیری با محدودیت مواجه بود.

 در مطالعه دوم پژوهش که بررسی تجربه تحلیل‌گران مکتب روان‌پویشی از بکارگیری مفاهیم و فرایندهای این مکتب در فرهنگ و جمعیت ایرانی در نظر بود دسترسی به تمام این متخصصان به دلیل عدم حضور در کشور و نیز در بعضی موارد عدم تمایل برای همکاری میسر نبود. همچنین به دلیل عدم وجود انجمن در این زمینه احتمال شناخته نشدن برخی از این متخصصان و از قلم افتادن آنها در گروه نمونه وجود دارد. این موارد احتمالاً موجب محدودیت نتایج شده و از جامعیت آن می­کاهد.

در این قسمت محدود بودن تعداد درمانگران پویشی و روان‌کاوان در ایران، امکان نمونه‌گیری نا­محدود را با محدودیت مواجه کرد.

مشخص نبودن میزان و نحوه آموزش متخصصان به طور دقیق مثلاً بر اساس میزان و نحوه تحلیل شدن خود درمانگر و یا تجربه درمانگری تحت نظارت (سوپرویژن) در برخی موارد بار دادن متفاوت به تجربه این متخصصان را با مشکل مواجه کرد که می­تواند باعث احتمال بروز خطا در تحلیل و تفسیر نهایی شود.

این پژوهش به گردآوری ادبیات نظری موجود و نظرات متخصصان پیرامون هم­خوانی­ها و عدم هم­خوانی­های نظری روان­پویشی در ایران پرداخت. تحلیل با روش­شناسی فلسفه تطبیقی پیرامون ریشه­های نظری مکتب روان‌پویشی با فلسفه اسلامی یا الهی با وجود اهمیت آن خارج از حیطه اهداف این پژوهش و مهارت­های پژوهشگر بود. از این رو نتایج این بررسی تا حد زیادی این حیطه را دربرنمی­گیرد.

این پژوهش به گردآوری و مقوله­بندی نظرات متخصصان در کاربست­پذیری روان­پویشی پرداخت. از این رو به بحث پیرامون درستی یا نادرستی اظهارات متخصصان نمی‌پردازد.

باوجود اینکه مفاد مصاحبه نیمه ساختار یافته از دو هفته تا یک ماه در اختیار متخصصان قرار داشت، برخی افراد به دلیل مشغله زیاد فرصت مرور و تامل کافی این مفاد را نداشته و در نتیجه حضور ذهن کامل دربرخی جلسات مصاحبه وجود نداشت.

در مطالعه مقوله­ها و مفاهیم فرهنگ ایرانی اسلامی هم‌خوان یا ناهم‌خوان با مکتب روان‌پویشی، به دلیل محدودیت زمانی این طرح امکان بررسی کامل منابع و عناصر فرهنگ ایرانی اسلامی شامل متون اسلامی، عرفانی، شعر معماری و هنر و غیره وجود نداشت و به مرور و تحلیل ادبیات پژوهشی موجود در یک تصویر کلی بسنده شد. این موضوع از جامع بودن و دقت شناخت هم‌خوانی­ها یا عدم هم‌خوانی­های عناصر مکتب روان‌پویشی با عناصر فرهنگ ایرانی می­کاهد.

پیشنهادها

به منظور شناخت جامع­تر خود در جمعیت ایران پیشنهاد می‌شود در پژوهش‌های آینده نیم‌رخ چندبعدی از سنخ­شناسی یونگی و صفات و اسنادهای شخصیتی و همچنین سایر بررسی‌های چند بعدی با استفاده از آزمون‌های دیگر شخصیتی در دانشجویان ایرانی سایر شهرها یا دانشگاه‌ها و نیز سایر نمونه‌های غیر دانشجو ارائه گردد.

جهت مقایسه دقیق‌تر نیم‌رخ ایرانی با همتای غربی آن، ارائه هنجار ایرانی برای سنخ­شناسی یونگی و اسنادهای شخصیتی و اجرای همزمان این دو تست در دو گروه معادل نمونه دانشجویی در ایران و در امریکا راهگشا خواهد بود. همچنین انتخاب گروه­های معادل غیر دانشجویی از دو کشور ایران و امریکا و نیز کشورهای غربی به جز امریکا امکان فهم بهتر تفاوت در دو فرهنگ ایرانی و غربی را بیشتر فراهم خواهد کرد.

به منظور کاهش احتمال بروز خطا در تحلیل و تفسیر نهایی مصاحبه با تحلیل‌گران مکتب روان‌پویشی، کسب اطلاعات دقیق‌تر و روشن­تر در خصوص چگونگی و میزان آموزش این افراد سودمند خواهد بود.

به منظور شناخت بیشتر هم‌خوانی یا عدم هم‌خوانی عناصر مکتب روان‌پویشی با عناصر فرهنگ ایرانی، پیشنهاد می­شود در پژوهش­های آتی منابع وعناصر فرهنگ ایرانی اسلامی شامل متون اسلامی، عرفانی، شعر معماری و هنر و غیره به تفکیک و به صورت جداگانه بررسی شود.

به منظور شناخت عمیق­تر کاربست­پذیری نظری روان­پویشی در فرهنگ اسلامی مطالعه‌ای فلسفی پیرامون مقایسه پایه‌های فلسفی روان‌پویشی و فلسفه اسلامی توسط متخصصان این حیطه­ها صورت گیرد.

از آنجا که مسئله استقلال و وابستگی به عنوان یکی از مهم‌ترین مقوله­های تعیین­کننده در مصاحبه­ها شناخته شد، به منظور شناخت دقیق­تر و بنیادی­تر این مقوله و نحوه شکل­گیری آن مطالعه‌ای کیفی و مقایسه‌ای بین والدین غربی و ایرانی یا شرق دور صورت گیرد که در آن نحوه تعاملات این والدین با فرزند در فازهای خودمختاری (مخصوصا سنین پیش دبستانی) بررسی شود.

در نتایج مطالعه دوم مسائل اجرایی در کاربست­پذیری روان­پویشی در ایران یکی از محورهای اصلی و هسته‌ای شناخته شد. از این رو به عنوان یک پیشنهاد اجرایی ایجاد انجمنی متشکل از متخصصان روان‌پویشی به منظور تسهیل دسترسی به این افراد، سازمان دادن آموزش حرفه­ای در این حیطه و معرفی صحیح این مکتب به جامعه پیشنهاد می­شود.

گرچه به نظر می­رسد ادبیات پژوهشی پیرامون کاربست روان­پویشی در ایران در ابعاد نظری و فلسفی آن هم کم­رنگ است، اما چون ادبیات تحقیق در زمینه کاربست درمانی و عملی از آن هم کم رنگ‌تر است پیشنهاد می­شود جهت شناخت مقتضیات کاربردی این موضوع پرداخت بیشتر به ابعاد درمانی و عملی تا ابعاد نظری و فلسفی مکتب روان‌پویشی در نظر داشته شود.


[1] لازم به ذکر است تمامی تفاسیر صورت گرفته این بخش در خصوص معانی مقیاس‌ها و فراز و فرود آنها براساس معانی ارائه شده در در راهنمای فهرست صفات و سنخ نمای مایرزبریکز صورت گرفته است.

[2] Barakat

[3] Dwairy

[4] Fernea

[5] Shahrabi

[6] Kawai