فهرست محتوا

آشیانه خالي

آشیانه خالی

دقیقا یک هفته از رفتنت می‌گذرد. هنوز اشتباهی صبح‌ها برایت نون تست می‌کنم. در سبد رخت چرک دنبال لباس‌هایت می‌گردم. توی ماشین آهنگای محبوبت را پخش می‌کنم.
من به دنیا آمدم که مادر باشم. روزی که به دنیا آمدی کامل شدم. مادر بودن همه هویت من بود. مراقبت از تو بزرگ‌ترین دلخوشی من بود. احساس ارزشمندی من وابسته به پروراندن تو بود.
رفتی و همه رنگ‌ها را با خودت بردی و همه چیز دارد به رنگ کدر قبل از حضورت بر می‌گردد.
و من
و من این واژه‌ی غریب
بعد از سال‌ها مجبور هستم دوباره با خودم روبرو شوم.

نیلوفر مردیها
رواندرمانگر تحلیلی