جامعه امروزی ایران بالغ بر 76 میلیون نفر هست که به سرعت در حال پیر شدن است. ما باید بزودی به قشر حجیمی از جامعه که به فاز سالمندی می رسند و مشکلات خاص خود را دارند بپردازیم.
ماهیت و ساز و کار این جامعه 76 میلیونی با جامعه 33 میلیونی 30 سال پیش متفاوت است اما به هر حال فعلا این جامعه هنوز جوان است.
افراد جوان، (مستقل از فرهنگ) برای شکل دادن شخصیت خود، به وضعیت معمول / کنونی واکنش منفی نشان می دهد. این تضاد ورزی و نه گفتن / نهی کردن فاکتور لازم برای شکل گرفتن شخصیت و رشد است.
این جامعه جوان امروز بسیار تحصیل کرده هستند و در این میان 65 درصد ورودی دانشگاه ها را دختر ها تشکیل می دهند. بدیهی است که تحصیلات بالاتر منجر به درآمد بالاتر می شود و در نتیجه منجر به افزایش قدرت زنان در جامعه شده است.
توازن قدرت در جامعه عوض شده است. قدرت اقتصادی بطور کلی و به ویژه برای خانم ها افزایش یافته است. نقش های از قبل تعریف شده و مأنوس که باعث آرامش می شد، اکنون تغییر کرده است که این تغییر اضطراب زاست.
نظر به تغییرات اساسی در جامعه ایرانی امروز، روشها و رویکرد های امر و نهی کردن در سطح دانش افزایی دیگر کفایت نمی کند. نهایت این امر و نهی ها محدود به آموزش مهارت های زندگی و ارتباطی است که به سازگاری کمک می کند و نه به رضامندی که رابطه مستقیم با خیانت دارد. تغییرات در سطوح بینش و نگرش و با مداخلاتی هوشمندانه تر و پیچیده تر، و در بسیاری از اوقات باصطلاح زیرپوستی میسر خواهد شد.
اینکه از جوانان / شهروندان امروزی صرفا و مستقیما بخواهیم که دختر خوبی باش، پسر خوبی باش، کفایت نمی کند. این روش ساده لوحانه در مقابل تفکر تحلیلی و انتقادی مردم ایران نوین ناکارآمد است و متأسفانه این روزها تقریبا هر ایستگاه صدا و سیما را که می گیرید، یک روانشناس و مشاور و یا یک فرد ملبس اتفاقا همین کار ناکارآمد را انجام می دهد و توصیه می کند. نتیجتا ما نیاز به تغییرات اساسی در مدیریت جامعه و معماری اجتماعی داریم. بخصوص که امروز صدا و سیما یک نقش فعال در فرهنگ سازی در جامعه به خود گرفته، بهتر است به نکات خاصی توجه کند. به مدیریت نوین و با کمک دانشمندان روانشناسی و جامعه شناسی نیاز است.
آمار ازدواج / طلاق در ایران
بر اساس آخرین گزارش مرکز آمار ایران در بازه زمانی 1380 تا 1385، ایران با 20% افزایش در آمار ازدواج و 55% افزایش در آمار طلاق مواجه بوده است.
از سال 84 تا 85 یعنی تنها در عرض یکسال آمار طلاق در ایران 19/10% افزایش یافته و در عوض آمار ازدواج با 2/1% کاهش گزارش یافته است. (سالنامه آماری کشور 1385)
نسبت طلاق به ازدواج در سال 1387 نسبت به سال 1375، 58% افزایش داشته است.
این ارقام از قرار گرفتن بنیان خانواده های ایرانی در یک موقعیت بحرانی خبر می دهد.
در تحقیقی (کاوه 1387) نزدیک به نیمی از خانم های مراجعه کننده به مرکز مشاوره در رابطه با شوهرشان، احتمال اقدام به برقراری رابطه عاطفی خارج از زندگی زناشویی احتمال می دادند. در 35% موارد ثابت شد که مرتکب خیانت شده اند. همچنین در مورد خانم ها، 38% احتمال اقدام بود که تعداد قابل توجهی ثابت شد که بیشتر بخاطر نارضایتی از رابطه بود.
جذابیت های اولیه
در خانه پدری و مادری گاهی نقش های خاص و اغلب بیمارگونه و نابجا به فرزندان خانواده تحمیل می شود که:
- فرزند برای جان بدر بردن خود در نظام خانواده آن نقش را بازی می کند.
- متأسفانه بازی این نقش به نگه داشتن آسیب در خانواده کمک می کند.
در هرصورت با تمرین و خو گرفتن با این نقش ها، افراد آن را به زندگی بعدی (زناشویی) می آورند.
در واقع این نقش ها فضایی آشنا و مأنوس برای شریک احتمالی زندگی ایجاد می کند. بسیاری از اوقات مثلا پسری که نقش والدگری در خانه خود داشته به تور دختری می خورد که تا بزرگسالی کودکانه نگه داشته شده است و این دو مثل پیچ و مهره بهم میخورند.
مشکل اینجاست که انتظارات زوجین تغییر می یابد!!!
ازدواج و مراحل رشد
ارتباط سراسر زندگی آدمی را در برگرفته است. زندگی با ارتباط شروع می شود و با قطع آن تمام می شود. رابطه مادر/ نوزاد، کارفرما/ کارگر، دولت/ ملت، عاشق/ معشوق… رابطه زناشویی هم دستخوش مراحل تحول و رشد می گردد. رابطه مثل یک محصول تولید مثل است.
- در آغاز، رابطه آکنده از عشق و تغذیه متقابل است.
- بعد دیسیپلین و مقررات اضافه می شود.
- بعد زوج در رابطه با اجتماع درگیر مراحل متوالی میشودکه هرکدام هدف خاص خود را دارند بین سالهای 40-21 سالگی صمیمیت مد نظر است. فرایند رشد مستلزم طی کردن مناسب و با یکدیگر گذراندن این مراحل است.
چگونه جذابیت از بین می رود؟ فشار اجتماعی برای سازگاری کافی نیست و رضامندی پایین در فازهای مختلف باعث سردی رابطه میگردد.
گاهی یکی از زوجین در یک فاز و دیگری در فاز قبلی سیر می کند. آنکه جلوست احساس گناه و عقب نگه داشته شدن و درک نشدن و کند شدن می کند و آنکه عقب است احساس طرد و تنها شدن می کند. البته این به آن معناست که فردی که جلوتر است، لزوما سالم تر است. این فقط باین معنی است که زوجین با هم در یک فاز مشترک نیستند.
اگر زمانی شاید صحبت نکردن در مورد موضوع هایی چون بی وفایی و خیانت در روابط صمیمانه و ازدواج لازم و شایسته بود دیگر آن هدف صدق نمی کند.
این البته فقط مشکل منحصر به فرد به ایران هم نیست. در اوایل دهه 80 میلادی به علت تعلل در پرداختن به مشکل HIV در آمریکا AIDS ؤ HIVیک گرفتاری تقریبا اپیدمی شد. در آن زمان فکر می کردند این فقط مشکل چند هم جنس گرا و معتاد تزریقی است که برای دولت و قدرت سفید پوست وقت آن زمان نمی توانستند آنقدرها مهم باشند تا اینکه اقوام چند سناتور و نماینده مجلس هم گرفتار این مشکل شدند.
در ایران نیز ما با یکسری آمار ناخوشایند روبرو هستیم که با مقوله خیانت و بی وفایی بسیار مربوط است:
در سه ماهه اول 1389 تعداد 065/33 طلاق ثبت شده است که 85 درصد آن شهری و مدت عمر ازدواج 5-0 سال بوده است.
در فضای جدید چه باید کرد؟ اگر زمانی جوانان بخصوص زن های این جامعه تحت فشار های اجتماعی اجبار به سازش و باقی ماندن در قالب ازدواج بودند ولو احساس رضایت نمی کردند به نظر می رسد که دیگر گذشته است. به تفاوت بین سازگاری و رضامندی توجه کنید ! اگر تحت فشار افراد قرار می گیرند که مهارت های سازگاری خود را برای حفاظت از ازدواج افزایش دهند این به این معنی نیست که آنها از رابطه خود راضی هستند. ناگفته نماند حتی اگر تحت این شرایط افراد اقدام به طلاق نکنند طلاق عاطفی ممکن است اتفاق بیفتد. در صحنه جدید زن ها نسبت به فشارها و تبعیض هایی که علیه آنها می شود ابراز نارضایتی می کنند.
زن ها اگر تعدادشان بیشتر از مردها نباشد کمتر هم نیست…. ولیکن هنوز بعنوان اقلیت محسوب میشوند. این ناشی از مسئله قدرت است. به نظر می رسد اظهار نارضایتی زن ها به وضعیت موجود ناشی از قدرت بدست آمده آنهاست.
نوع دیدگاه باید تغییر کند. تغییرات فرهنگی لازم است. اجتناب و کناره گیری از مذاکره و مناظره و تحلیل و پرداختن تکرار مکررات صرف جواب نمی دهد. باید به این بحث ها پرداخت تا از پرداختن به خلاقیت ها و تعارضات به راه حل های نوین می رسیم و برعکس سرکوب تضاد ها عوارض ناگواری در امیال و احساسات و بروز آنها در قالب های نابهنجار زیرزمینی به همراه خواهد داشت.
برای سازگاری، آموزش راهبردهای حل مسئله / مقابله – مهارت های ارتباطی – ارتباط متقابل سازنده برای حل مسئله امکان پذیر میشود.
برای رضامندی، روان نژندی پایین بعضافه سلامت روان بالا گشودگی برای تجربیات جدید لازم است.
رسانه ها و صدا و سیما فرهنگ سازی کنند و فقط به صرف حلال و حرام نپردازند.
درشش ماهه اول ازدواج نشان داده شد که سطح تعهد در نیم سال اول رابطه به طور معنا داری خیانت متعاقب را پیش بینی می کند.
دسته بندی علل بی وفایی
1 الگوهای ارتباطی
2 عوامل شخصیتی پیش بینی کننده تمایل افراد به بی وفایی
3 عوامل موقعیتی – محیطی و جمعیت شناختی… عواملی همچون سن پایین، تحصیلات بالا، فرهنگ خانوادگی، مذهب، موقعیت اجتماعی، وجود شرایط از جمله فرصت، در دسترس بودن افراد، مسافرت های مکرر و یا زندگی در یک شهر بزرگ، سطوح بالای شغلی، دوستان نزدیک به روابط خارج از زناشویی، سوء استفاده از مواد و الکل، زوال ارزش های اخلاقی، سابقه طلاق بالا در ارتکاب به خیانت نقش بسزایی دارند.
عوامل شخصیتی و فردی شامل برونگرایی، روان نژندگرایی، توافق پذیری، داشتن عقاید آزادی خواهانه، وظیفهشناسی، گشودگی در مقابل تجربیات جدید، بی بند و باری جنسی، معیارهای انتخاب همسر، عدم احساس امنیت، عدم اطمینان به رابطه، افزایش عزت نفس، ناتوانی در کنترل وسوسه ها میباشند.
عوامل رابطه ای عدم رضایت از رابطه زناشویی، بی عدالتی در رابطه، انتظارات تحقق نیافته، باورهای غیر واقعی در مورد عشق و ازدواج، نیاز به توجه، بی حوصلگی و همسر خارج از دسترس.
….ادامه دارد!
مصاحبه صدا و سیما با دکتر عابدین در رابطه با خیانت در رابطه زناشویی (قسمت دوم)
شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۳ در گروه : اخبار
الگوهای ارتباطی متقابل و مکمل در روابط زوجین شامل موارد زیر میگردند:
مذاکرات فعال و سازنده برسر اختلاف نظرها
تمایل کلی در جهت حل تعارضات از طریق گفتمان
به راحتی بحث کردن برسر موضوعات مختلف
سعی در حل مشکلات و یافتن راه حل
زوجهایی که خشنودی بالایی را در روابط خود تجربه میکنند از تعارض اجتناب نمیکنند زیرا یکی از رفتارهایی که منجر به تخریب اتحاد زناشویی میگردد کنارهگیری ناشی از عدم توانایی در حل و فصل موقعیتهای تعارض برانگیز است؛ این زوجها ناراحتی بیشتری را تجربه میکنند و روابط آنها در معرض خطر بیشتری قرار میگیرد.
مهارتهای ارتباطی در روابط زوجین عبارتند از:
گوش دادن فعال
توانایی ابراز احساسات
حل خشم و احساسات منفی زوجین از طریق گفتمان
یافتن راهبردهای حل مسئله
با توجه به موارد مذکور، سه الگوی ارتباطی در روابط زوجین عبارتند از:
- الگوی تعامل مثبت و سازنده: مذاکره فعال بر سر تفاوتها منجر به وضعیت برد برد میگردد.
- الگوی ارتباطی متوقع/ کنارهگیر: در این وضعیت توقع دائمی زن منجر به اجتناب مرد و توقع دائمی مرد منجر به اجتناب زن میگردد. فرد کنارهگیر از وابسته شدن میهراسد. فرد متوقع شخصی وابسته است.
- الگوی ارتباطی کنارهگیر/ کنارهگیر: در این وضعیت طرفین از ارتباط پرهیز میکنند زیرا منجر به بحث و جدل میگردد.
عوامل شخصیتی
بسیاری از افراد معتقدند علت بیوفایی به عوامل شخصیتی ربط دارد و تنها مسائل جنسی و عاطفی دخیل نیستند.
مهمترین عامل همبستگی با بیوفایی عوامل شخصیتی است. افرادی که دارای ویژگیهایی از قبیل کنترل تکانه پایین، رواننژندی بالا، برونگرایی بالا، رضایت پایین و گشودگی در مقابل تجربیات جدید هستند بیشتر در روابط خود مرتکب بیوفایی میشوند. در مقابل افرادی که دارای تعهد، وجدانگرایی بالا، ثبات احساسی، ثبات رابطه و سازگاری بالا هستند کمتر در روابط خود مرتکب بیوفایی میشوند. خصوصیات شخصیتی در زنها پیشبین مناسبی برای بیوفایی بنظر نمیرسند.
بی وفایی پایین با یکسان بودن زوجین از لحاظ قدرت و کالیبر شخصیتی رابطه مستقیم و معنیدار دارد.
خصوصیاتی همچون تفکر واگرا، خلاقیت بالا، گشودگی پایین و همچنین میزان رضایت زناشویی پایین در زوجین احتمالا با بی-وفایی بیشتر همبستگی مستقیم دارد؛ عوامل گشودگی در زنان و روان نژندگرایی و وظیفه شناسی در مردان بهترین پیش بینی کننده احتمال وقوع خیانت یا عدم آن است.
عوامل جمعیت شناختی
زمانیکه زوجین دارای یک سطح متوسط از تحصیلات باشند ثبات و پایداری در ازدواج بیشتر خواهد بود. شاید تحصیلات بالاتر و ازدواج دیرتر منجر به دستیابی مهارت بیشتر در روبرو شدن با مشکلات گردد همچنین طول مدت باهم بودن قبل از ازدواج به شرط عدم همخانگی نیز میتواند به ثبات ازدواج کمک کند. عواملی دیگری نیز از قبیل شباهت در قومیتها، توافق در چگونگی گذراندن اوقات فراغت بخصوص در زنها، همسویی گرایشات مذهبی، شباهت در ارزش های هنری، اقتصادی و نگرش خانوادهگرایی نیز بعنوان پیشبینی کنندههای بیوفایی پایین در نظر گرفته میشوند.
عواملی از قبیل ناهمسانی تحصیلی، قومی، شکاف سنی، ازدواج در سنین کمتر از 16 سال، سابقه طلاق که نشاندهنده سست بودن روابط است، سابقه خیانت قبل از ازدواج و بالا رفتن درآمد بهگونهای که تعادل قدرت در خانواده را بهم بزند، اعتیاد، عدمثبات اقتصادی، بیکاری، ازدواجهای اجباری و بطور کلی عدم شناخت/ اطمینان، احساس تغییر ناپذیری همسر، توقع ذهنخوانی و عدم رضایت جنسی میتوانند بعنوان پیشبینی کننده بیوفایی بالا در نظر گرفته شوند. همچنین بیوفایی در افرادیکه در مرکز شهر زندگی میکنند 39% بیشتر از حومه شهر اتفاق افتاده است.
مقولههای دیگری از قبیل هیجان، اضطراب گذرا، انتظارات محقق نشده، باورهای غیرواقعی در مورد عشق و ازدواج، نیاز به توجه، بیحوصلگی، خارج از دسترس بودن همسر احتمال بیوفایی را بالا میبرد. همچنین کمبود تمایل جنسی و بیوفایی با یکدیگر رابطهی مستقیم دارد، در واقع داشتن یک ازدواج موفق به تنهایی، زوج را در برابر بیوفایی مصون نمیکند.
تفاوت میان سازش و رضامندی در روابط زوجین:
در وضعیت سازش هر دو نفر ناراضیاند چرا که هر دو مجبور به گذشت از خواستهها و انتظارات خود میباشند.
فقط دیدن دنیا از دید دیگری منجر به احساس رضامندی متقابل و یک نتیجه برد برد میگردد که این خود مستلزم داشتن شخصیتی سالم است.
انسانها در گذر از فازهای متفاوت رشد:
فاز 1 همه بد هستند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. (فاز بیاعتمادی بنیادی/شکاکی)
فاز 2 فرد خودبسندگی را یاد نگرفته و همواره دنبال تکیهگاه در زندگی میگردد. (فاز شرم و تردید)
فاز 3 فرد میپذیرد که آدم خوبی نیست و اجازه انجام هر اشتباهی را در آینده به خود میدهد. (فاز ابتکار و گناه)
فاز 4 فرد ممکن است دست از تلاش بکشد. امید به معجزه دارد. قسمت من همین بوده! (فاز تلاش و حقارت)
فاز 5 تصوری که فرد از خود در دوران نوجوانی مییابد. ( فاز هویت و سردرگمی)
فاز 6 فرد مهارت برقراری ارتباط سالم،گفتمان و پذیرش عیوب را مییابد. (فازصمیمیت و انزوا)
بعد از گذر از این فاز آمادگی برای ازدواج حاصل میشود.
فاز 7 میوه داشتن و درخت زندگی به بار آوردن/ فرزند پروری و موفقیت شغلی (فاز مولد و عقیم)
فاز 8 فرد از دستاوردهای زندگی خود رضایت دارد؟ (فاز خردمندی و یأس)
ازدواج یا رابطه نیز مانند یک موجودی است که فازهای خاص خود را دارد:
فاز 1 امید و ناامیدی، اعتماد و بیاعتمادی
فاز 2 انضباط و اراده
فاز 3 هدف و اجتماعی شدن
فاز 4 نهفتگی و مهارتیابی
فاز 5 هویت
فاز 6 ازدواج و صمیمیت
فاز 7 تولید مثل
فاز 8 خردمندی
گذر موفقیت آمیز از این فازها مستلزم حل و فصل کردن موارد پیچیده در هر فاز و بدست آردن اهداف منحصر به آن فاز است.
گذر از هر فاز ارتباط بسیار مستقیم به گذر کردن طرفین به صورت مناسب از فازهای زندگی شخصی و فردی خود دارد. آیا به اهداف خاص آن فاز دست یافتند یا نیافتند؟
در تحلیل روابط تقابلی اریک برن، حالات ایگو در نقشهای کودک، بالغ و والد متجلی میشود. تغییر در نقشها اجتناب ناپذیر است. ولی توانایی تغییر نقش نشانهای از انعطافپذیری است و تغییر در زمان نیاز لازم است.
برای روبرویی با خطرات و تهدیدات خارجی باید زن و مردهایی اهل تحلیل و تفکر منطقی بارآورد. امر و نهی کردن تنها در سطح دانشافزایی در جامعه کنونی ایران دیگرکارایی ندارد. تغییرات فرهنگی در سطح جامعه کنونی به سمت و سوی گفتمان است.
در کنار آموزشهایی همچون مهارتهای اجتماعی و ارتباطی، حل و فصل کردن مشکلات روانی باعث افزایش رضامندی و در نتیجه وفاداری میگردد. مشکلات و بیماریها (بیوفایی) بیشتر به عکسالعمل انسان وابسته است تا به استرس و فشار. این عکسالعملها به روانشناسی رشد و نقشهایی که افراد بازی میکنند مربوط میشود.
تأثیر بیوفایی در فرد مورد بیوفایی قرارگرفته:
علائم پس از تجربهی یک تروما یا شوک احساسی وخیم شبیه اختلال استرس پس از سانحه میباشد. فرد زودرنج، بدخلق، حساس، آسیبپذیر و تکانشی در مقابل محرکها میگردد. وی همچنین به صورت تکانشی خشم را برونریزی میکند و مشکل در تمرکز دارد. او دچار وسواس فکری در خصوص خیانت شده به این صورت که “آیا من نقصی داشتهام؟”
تأثیر ترشح آدرنالین و سایر هورمونهای تنش وابسته به درون سیستم اعصاب سمپاتیک بدن، حالت برانگیختگی شدیدی ایجاد میکند و فرد مدام گوش به زنگ علائم کجروی همسر عهد شکن خود میباشد.
آمار بیوفایی
تحقیقی در شیکاگو نشان داده که 15٪ از زنان و 22٪ از مردان به این حقیقت معترف بودهاند که مردان بیشتر راغب به بیوفایی هستند. در ایران با توجه به ساختار فرهنگی جامعه آمار ارتکاب به بیوفایی بصورت وحشتناکی رو به افزایش است. اگرچه هنوز در قیاس با مردان میزان بیوفایی در زنان کمتر است اما آمار بیوفایی در زنان نیز رو به رشد میباشد.
مطالعهی 160 فرهنگ متفاوت در سراسر جهان نشان داده است که بیوفایی بعنوان عمدهترین دلیل افراد در تمامی فرهنگها برای طلاق ذکر شده و به اصلیترین عامل همبسته با طلاق محسوب میشود. در ایران 25٪ از جنایتهایی که انجام میگیرد علت و انگیزهی جنسی و ناموسی دارد. آمار قتل وابسته به خیانت در غرب به مراتب پایینتر است ولی در ایران اگر زن مرتکب بیوفایی شود ملاجظهکاری یا چشمپوشی نمیشود ولی اگر مرد مرتکب شود معمولا یک پشت دستی میخورد مگر آنکه برخوردهایی انتقامجویانه و خشونتآمیز توسط منسوبین و وابستههای زن انجام پذیرد.
بیوفایی و فرهنگ
ازدواج یک رویداد خوشآیند جسمانی و روانی بشمار میرود ولی در رتبهبندی رویدادهای استرسزای هولمز و راهه، 50 واحد از 100 واحد را به خود اختصاص داده است.
در جامعهی تکهمسری غرب مانند امریکا اختیار زن دوم جرم است ولی زنا مجازات ندارد؛ در مقابل در کشورهای مسلمان در کنار مقولاتی چون تعدد زوجات که قانونی انجام میپذیرد زنا جرم است.
در کشور هلند خیالپردازی جنسی پاسخ حسادتآمیز شدیدی را در همسر ایجاد مینماید که نوعی بیوفایی محسوب میگردد ولی در مجارستان و یوگوسلاوی این مورد گزارش نشده است.
در اسپانیا خیانت جنسی بخصوص خیانت جنسی مردان بسیار شایع است. شوهر در واقع اغلب به همسر به عنوان مادر و مراقبتکنندهی کودک مینگرد که نمیتواند نیازهای عاشقانهاش را با وی برطرف نماید. در اسپانیا خیانت مردان زیاد است ولی به علت پیوند محکمی که با مذهب کاتولیسم وجود دارد طلاق پایین است. اگر در اسپانیا زن خیانت کند توسط خانواده تبعید میشود و از حقوق اجتماعی سیاسی محروم میشود؛ وی با اینکار باعث زیر سؤال بردن مردانگی همسرش شده است.
درصد بیوفایی در مردان آمریکایی – آفریقایی تبار بسیار بالا است.
آمار بیوفایی در ایران نیز رو به افزایش است و از دلایل عمدهی افراد برای طلاق است. بیوفایی رنجش زیاد و پریشانی فراوانی به جای میگذارد که برای مدتی مدیدی باقی میماند. این امر به سرد شدن رابطه میانجامد و بر تربیت و روحیهی فرزندان تأثیر سوء میگذارد، منجر به بیاعتمادی زن و شوهر و از دست دادن اعتماد به نفس در آنها میگردد.
سطح تعهد در نیمسال اول رابطه به طور معناداری خیانت متعاقب را پیشبینی میکند.
بنیان رابطه زناشویی بستگی دارد به:
1-رضایت زناشویی
2- سرمایهگذاری طرفین
3- تداوم جاذبه بین طرفین
علل بیوفایی
عدم ارضای نیازهای جنسی در نهاد خانواده
عدم جذابیت همسر
ضعف اعتقادات مذهبی و پایبند نبودن به سنتها
مشکل جسمی، شخصیتی و روانی
ازدواج اجباری (ایران بالاترین میزان ازدواج با کودک -افراد زیر 18 سال- را در دنیا داراست)
انتقام جویی
مردان معمولا به دو دلیل تنوعطلبی و مسائل جنسی و زنان بیشتر به خاطر مشکلات مالی، مسائل عاطفی یا انتقامجویی اقدام به خیانت میکنند
انواع بیوفایی: چندی از معانی….
بیوفایی جنسی: رابطهی جنسی با یک نفر سوم، خارج از رابطهی زناشویی و معمولا بدون آگاهی یا رضایت همسر.
بیوفایی احساسی: برقراری ارتباط عاطفی با فردی از جنس مخالف در خارج از چارچوب خانواده. صرف علاقه، صمیمیت، محبت، زمان ویژه با فردی خارج از محدودهی زناشویی بگونهای که توافق زوجین رعایت نشود.
یک سناریو احتمالی که مربوط میشود به اتفاقات دوران کودکی (3 تا 6 سالگی):
زمانیکه پسر، (ادیپ) که بخاطر غیبت پدر، مادر را به صورت افراطی و بدون مبارزه بدست آورده، در زندگی زناشویی بیشتر به فکر و در انتظار دریافت است تا دهندگی.
دختر، (الکترا) که بخاطر غیبت پدر، در ازدواج دنبال یک “پدرنما” خواهد بود، یعنی از همسر خود توقعات پدری کردن برای خویش را خواهد داشت.
در این دو حالت روان پسر و دختر توسط مادر تصاحب شده است و پسر نقش والد و دختر نقش کودک را در روابط متقابل (اریک برن) خواهند داشت… چندین سناریوی دیگر در فازهای اول زندگی میتوان درنظر گرفت که در نتیجه آن مشکلات مربوط به خیانت بعدها بوقوع بپیوندد…
مشکل بیوفایی چند بعدی و چند لایه است: اجتماعی، فرهنگی، روانی…
در سطح جامعه: در ابتدا به تصویر بزرگتر بنگریم: در ایران امروز با جمعیت 76 میلیونی، جامعهای تحصیلکرده، با 65 درصد ورودی زنان به دانشگاهها، ماهیتی با ساز و کار متفاوت میطلبد. این جامعه خواهان گفتمان و مناظره است! این جامعه اهل تفکر تحلیلی و انتقادی است! نمیشود به امر و نهی کردنهای سادهلوحانه در سطح دانشافزایی به تنهایی قناعت کرد. کاهش چشمگیر ازدواج و افزایش سرسامآور میزان طلاق که در بسیاری از اوقات به خاطر نارضایتی و بیوفایی است، در کشور محافظهکار مذهبی چون ایران تاییدی است بر این مدعی. در بسیاری از اوقات ما آدمها، بخصوص بزرگترها ترجیح میدهیم مشکلات را پشت درب یا زیر قالی جارو کنیم یا آنقدر سعی کنیم مشکل را کوچک جلوه دهیم که انگار این فقط یک مسئله محدود رفتاری منحصر به تعداد بسیار معدودی از مردم است که میشود با آن در اتاقهای کوچک مطبهای مشاوره و روانشناختی روبرو شد…
در سطح خانواده: جامعهی ایرانی نه تفردگرای غربی و نه جمعگرای شرقی بلکه خانواده محور است (بیخود نیست که در جنگ نرم، صهیونیستها صلابت خانوادهی ایرانی را مورد تهاجم قرار دادهاند) در هر صورت با توجه سببشناسی و آسیبشناسی، درد در خانواده است، درمان هم همانجاست. در فرهنگ همین خانوادهی ایرانی است که با سیاست یک بام و دو هوا حداکثر پیامد خیانت مرد یک پشت دستی است ولیکن زنها تهدید به سنگسار میشوند. بسیاری از خانوادههای جامعهی ایرانی، به داشتن دوستدخترهای متعدد پسرها میبالند؛ در جامعه امروزی ایران، تعدد زوجات بیشتر دلایل جنسی و تنوعطلبی دارد تا فواید اجتماعی و سیاسی… ولیکن مثلا با یک خانم با یک شوهر معتاد که دست بزن هم از قضا دارد به عنوان یک کالای دست دوم برخورد میشود؛ طرحوارهها و باورهای ما نیاز به بازنگری دارند.
تدریس مهارتهای زندگی و ارتباطی هم ممکن است به افزایش سازگاری و شاید پایداری ازدواج کمک کند، ولیکن این عدم رضامندی در ازدواج است که با بیوفایی رابطه دارد. میزان رضامندی در رابطه به میزان سلامت روان زوجین مربوط میشود و حل مشکلات با ریشهای چنین عمیق با امر و نهیهای سادهلوحانه میسر نمیشود.
یکی از مناسبتهایی که افراد در دوران اولیه زندگی آسیب میبینند، زمانیست که والدین در دعواهای بین خود تکالیف و نقشهای بیمارگونهای را بر فرزندان خود تحمیل میکنند و بچه که بهتر از این نمیداند، برای جان به در بردن در نظام خانواده تن به بازی به این نقشها میدهد. متاسفانه با تکرار بازی و خو گرفتن به این نقشهای کاذب، در بزرگسالی این افراد این نقشها را با خود به زندگی زناشویی میبرند. به عنوان مثال: پسری که نقش والدگری در خانهی مادر/پدری خود عمری بازی کرده است.
یعنی در واقع بنوعی نامشروع به والدگری یکی از والدین خود گمارده و مشغول بوده، به تور دختری میخورد که تا بزرگسالی در خانه مادر/پدری خود، کودکانه نگه داشته شده است، مثل یک پیچ و مهره به هم میخورند! مشکل اینجاست که مردم عوض میشوند؛ دخترک رشد میکند و یا پسر از یک عمر بزرگتر از سن خود نقش بازی کردن خسته شده و نتیجتا در رابطه حقوق جدیدی میطلبند و این باعث اضطراب و تشویش و نهایتا عکسالعملهای ترس محور و نسازگارانه در زوجین میشود…
آیا میتوان بخشید؟
بخشیدن : به فردی پس از ارتکاب خطا می شود اعتماد کرد که درک شفافی از خطایی که از او سرزده داشته باشد و پوزشی که می طلبد در اختتام فرایند درک کردن رفتار خود و فضای رابطه زناشویی که در آن خیانت بوقوع پیوسته، ارائه شود نه سرسری! نه برای رفع مسئولیت! البته پوزش به معنای قبول و پذیرش مسئولیت و پرداخت جریمه و ارائه راهکارهای بازدارنده در آینده است.
بخشیدن فقط برای فرد خاطی نیست!!! درواقع بیشتر برای خود قربانی است! در فرایند بخشش فرد بخشنده نیز تغییر می یابد.
ما برای خود می بخشیم…. برای رهایی از درد ناشی از روبرو شدن با وهلههای فرایند سوگ/ از دست رفتن اعتماد و سرمایه گذاری عاطفی. زمانی که این امر میسر شد ما رها می شویم.
در زمان خشم، صبر و در زمان غم، دلجویی و در زمان چانه زنی، توضیح دادن شرایط برای فرد قربانی این عمل لازم است. اطمینان هایی باید داده شود که دیگر این اتفاق تکرار نمی شود. جریمه پیامدها باید پرداخت شود. عذرخواهی به شدت و تکرار کافی باید انجام شود. تاریخ، حاوی و شاهد بسیاری از کشمکش های قومی و ملی است که سالها از وقوع آن می گذرد اما به علت عدم پوزش طلبی تبدیل به زخمی التیام نیافته شده است.
نه وضعیت برد/ باخت و نه سازش هیچکدام راهگشا نیستند. تنها وضعیت مطلوب حالت برد/ برد است. این حالت زمانی اتفاق میافتد که طرفین بتوانند پای خود را توی کفش دیگری بگذارند. دنیا را از پشت کاسه چشمان دیگری ببینند. در سطح فرهنگی زنان و کودکان قشر های آسیب پذیر تمام جوامع در طول تاریخ بوده اند. حق و حقوق آنها توسط قشری که از نظر فیزیکی و جسمی قوی تر بوده همواره مورد تهدید بوده است. دنیای امروز به سمت الکترونیکی شدن رفته است و دیگر به قدرت جسمی مردان کمتر نیاز هست.
مسائل فرهنگی در جامعه امروز ایران حتی از خلأ های قانونی نیز مهمتر هستند. ما در یک فرهنگ حاوی یک بام و دو هوا زندگی میکنیم. در فرهنگ قدرت طلب مردان، نسبت به خیانتکار مرد بسیار عکس العمل ضعیفتری دیده میشود تا یک زن مجرم. در نوجوانان و حتی در چشم بزرگسالان هرچه تعداد باصطلاح دوست دخترهای یک پسر بیشتر باشد پاداش بیشتری میگیرد؛ در حالیکه این در مورد دختر ها صدق نمی کند. ما شاهد این تفاوتها در این فرهنگ هستیم. با افزایش آگاهی، تحصیلات بالاتر، خود جرأت مندی و مطالبات و حق طلبی بیشتر زنان، جامعه ما شاهد تغییرات اساسی در فرهنگ جامعه خواهد بود. انقلاب فرهنگی اساسی در این جامعه بدست توانای زنان رقم خواهد خورد. آنها که گهواره های نسل جدید را تکان میدهند، در واقع ستون های فرهنگی جامعه روی شانه های آنهاست.
در این وضعیتها (در صورت خیانت) نرمش / انعطاف میتوان نشان داد. ممکن است تعجبآور باشد، ولی بسیاری از ازدواجهای آسیبدیده توسط خیانت بقا پیدا میکنند. می شود انعطاف را به عنوان یک راهبرد مقابله ای تلقی کرد ولی به موقع و بجا باید استفاده شود.
پوسته ساقه گندم: 1 در مقابل فشار خم بشود ولی نشکند. 2 باید بایستد و پایداری کند. بی اغماض عمل کردن گاهی باعث شکستن می شود.خط قرمز ها کجا هستند؟؟
به آب باریکه بسنده کردن و دلخوش به آن بودن ترس محور است. بزرگان ما از آب گل آلود آب ننوشیدند.
در هر حال تا می شود نباید در بحران تصمیم گرفت.
اول مدیریت بحران و بعد با بدست آوردن اطلاعات لازم تصمیم گیری مناسب صورت می گیرد.
هیجانی و عکس العملی نباید تصمیم گرفت. احساسات تعدیل نشده مشکل ساز می شوند.
همانطور که قبل از ازدواج اول عقل و منطق و بعد احساس باید درگیر شود. و همینطور در طلاق…
دعایی هست که می گوید: خدایا به من شجاعت آنچه می توانم تغییر دهم عطا کن. خدایا به من آرامش آنچه
نمیتوانم تغییر دهم عطا کن. و خدایا خرد تفکیک این دو را از هم به من عطا کن…
بخشیدن خطاهای مکرر همسر لزوما نشانه سلامت روان و رابطه را نمی رساند. احتمالا عزت نفس پایین را میرساند. به قولی: اگر یکبار خطا کردی شرم بر شانس. اگر دوبار خطا کردی شرم بر تو. اگر سه بار خطا کردی شرم بر من.
بخشش فراموش کردن نیست!! تخطی یا جفا معمولا یک دفعه اتفاق نمی افتد. قبلا علائمی وجود داشته که فرد قربانی از دیدن آنها بازمانده. خوش بینی تخیلی! و این کوری بی دلیل نیست. خود شکست دهی؟؟ در حباب زیستن! رویا پردازی و در فانتزی زیستن! به آب باریکه آویزان شدن.
مشکلات رابطه زناشویی
1 عدم داشتن مهارتهای کافی
2 مشکلات حل نشده شخصی (دوران کودکی)
3 عدم گذراندن فاز های رابطه و بعد عکس العملی و ترس محور رفتار کردن
دلایل اشتباهات
1 ازدواج راه حلی برای فرار از منزل. پیدا کردن آزادی. فرار از تنهایی
2 کمبود های دوران کودکی/ انتظارات و عقدههای مادر
3 روانشناسی رشد
مداخله / درمان
علاوه بر صفات شخصیتی و شرایط محیطی دلایل خاص رابطه زناشویی برای خیانت زوجین وجود دارد.
عکس العمل بیمارگونه به یک وضعیت طبیعی ولیکن غیر معمول.
1 رابطه فازهای متوالی را طی می کند. انطباق دادن خود با شرایط هر فاز لازم است.
2 نقش ها در رابطه عوض میشدند. عدم درک و انطباق با نقشها. تغییر نقش از خانواده پدری به همسری. تغییر نقش به علت بدست آوردن یا از دست دادن امتیازات در خانواده همسری.
در روبرو شدن با مشکل:
1 در سطح مداخله از افراد بزرگ و کسانی که تأثیر گذار هستند و روی فرد خاصی نفوذ دارند استفاده شود تا انگیزش اولیه ایجاد شود. فشار محیطی در ایران باید کاهش یابد.
2 کنترل رفتاری
3 ارتباط عاطفی برقرار شود
4 یک درمانگر موضوع را بشکافد
خیانت که شکستن کدهای اخلاقی و زیر پا گذاشتن یادوارههای عشق است و همچنین شکستن اصول، عهد و قانون ازدواج است می تواند یک عکس العمل باشد.
در فرایند بخشش فرد قربانی در ابتدا در شوک ضربهای نامترقبه است و سعی بر انکار واقعه می کند. سپس از وارد شدن این عمل نامترقبه عصبانی می شود. خشم یک احساس طبیعی نسبت به این اتفاق است. تجربه خشم برای این فرد کاملا سالم است. ابراز این خشم در فرهنگ های مختلف متفاوت است.
عدهای عقیده دارند که اصلا نباید خشم نشان داده شود. شاید بخاطر احساس گناه ناشی از ابراز خشم و یا ترس از عواقب آن مثل انتقام وتلافی… البته همین عدم ابراز خشم منجر به پیدایش بیماریهای روانی دیگر میشود.
گاهی فرد قربانی بعد از مورد خیانت قرار گرفتن این خشم را به درون خود سوق می دهد که باعث غمگین شدن فرد میشود. در واقع خشم و غم دو سوی یک سکه هستند با جهت یابیهای متفاوت. اگر به سوی بیرون باشد خشم و اگر درونی باشد غم نشان داده می شود.
تنها پس از گذراندن این دوران است که فرد شروع به بازسازی تصاویر فرد مقابل میکند. آن هم در یک دوره چانهزنی که بالأخره منجر میشود به گذشت از تصاویر قبلی و تبدیل کردن و پذیرش تصاویر جدید.
چانه زنی؟ چی باقی مانده؟ چی ارزش نگه داشتن دارد؟ چی منطقی است؟
این فرایند مثل برنامه ورزشی تلویزیونی است که با حرکت کند به تماشای آن نشستهایم. برخی افراد به علت داشتن شخصیت پخته سریعتر پروسه می شوند و بعضی هم به علت نداشتن ابزار داخلی شخصیت کندتر پروسه میشوند.
گذشت از حرکت ناشایست چند کودک که خاکستر بر روی سر یک شخصیت بزرگ مکه میریزند و یا گذشت از تف کردن بر روی صورت یک بزرگ دیگر زمانی که بر روی سینه دشمن نشسته است، نشان از پروسه کردن یک نظام خارق العاده است.
لیکن بعضی از افراد بدون پیمودن این راه فقط میگویند ما بخشیدیم اما واقعیت چیز دیگری است…
در طی گذر از فرایند سوگواری / بخشایش، بازنمایی فرد بخشوده در چشم بخشنده خودش یک دگردیسی میشود. از نظر فیزیکی عکس کوچک میشود. تصویر فردی که بسیار بزرگ مینمود به علت ترس از هیبت و احترام / عشق کوچک میشود. شاید واقعی شود….