وظیفه خطیری در دستان شماست!
ایران امروز: با جمعیت ۷۶ میلیون؛ اکثرا جوان و تحصیل کرده؛ با ۶۵ درصد ورودی زنان به دانشگاهها ؛… با سرعتی سرسامآور ماهیت و سازو کاری متفاوت از جمعیت ۳۰ میلیونی ۳۰ سال پیش رقم زده؛
این جامعه، اهل تفکرتحلیلی وانتقادی و خواهان گفتمان و مناظره است.
نظر به ماهیت جوان بودن جامعه نمیشود به امر به معروف و نهی از منکر سادهلوحانه در سطح دانش افزایی به تنهایی قناعت کرد!
ضایعات متعدد اجتماعی همچون افزایش سومصرف مواد مخدرو الکل، کاهش چشمگیر ازدواج و افزایش سرسامآور میزان طلاق که در بسیاری از اوقات به خاطر نارضایتی و بیوفایی است، در کشور محافظهکار مذهبی چون ایران تاییدی بر این مدعی است
چنین رویکرد تدریسی در بهترین حالت در قالب روانشناسی کاربردی به سازگاری و تطابقپذیری کمک میکند، ولیکن میتواند ولو موقتی حتی معکوس هم عمل کند
انسان در فازهایی از زندگی بخصوص در وهلههای جدایی خود از مبدا و هویت یابی که مستلزم نه گفتن حتی تا انکار عقل سلیم است،
بلاجبار دست به شکستن سنتها و راهبردهای نسل پیشین خواهد زد. از این طریق فرایند دگر دیسی، دسترسی به هویت اصیل نوین میسر خواهد گشت
تدریس مهارتهای زندگی و ارتباطی ممکن است به افزایش سازگاری و شاید پایداری سطحی از طریق افزایش مکانیزمهای دفاعی و راهبردهای مقابلهای کمک کند، ولیکن، رضامندی در زندگی که با اصالت و رشد شخصیت در رابطه است ببار نخواهد آورد.
و میزان رضامندی به میزان سلامت روان مربوط میشود و مشکلات با ریشه¬ای چنین عمیق با راه-کارهای ساده لوحانه میسر نمیشود
سلامت روان مستلزم گذر موفقیتآمیز از فازهای متوالی دوران کودکی و نوجوانی و بدست آوردن اهداف ویژه هر فاز از طریق ارتباط با افراد مهم و اولین زن و مرد در زندگی یعنی مادر و پدر (اولیا) است
مشکلات در چند سطح اجتماعی و روانی باید بررسی شوند
نشان داده شده که والدین ایرانی در کارخانه آدمسازی خانواده جامعه ایرانی بسیار کنترلگر و سلطهجویند! هر چند محدود کردن توصیف یک قوم یا ملت با چند صفت به عنوان کاراکتور ملی بکررات مورد غضب پژوهشگران علوم انسانی قرار میگیرد، ولی وسوسه انجام آن همواره غلبه کرده..
در ایران بعلت تنوع قومیت، دستیابی به یک کاراکتور واحد ملی امری حتی دشوارتر می¬نمایاند لیکن این تنوع خود به تابآوری ملی و شیرینی هنری مطالعات بین رشتهای میافزاید. چندی از نتایج هر چند ابتدایی و محدود اخیر نشانگر مردان آذری بسیار حمایتگر، زنهای یهودی خودجراتمند و زنهای مستقل بارآمده کردی است.
در نمونه کلی، عبارات “دیکتاتور بخشنده” بنظر برازنده مردان و “وابسته پرخاشگر” برای زنان ایرانی در نظر گرفته شده. تحت این شرایط زیر چتر تسلط مرد ایرانی بخشندگی بفور یافت میشود؛ آیا به سلطهپذیری بنظرسازگارطلب ولیکن پرخاشجوی زن ایرانی میشود اطمینان کرد؟! آیا این صفات در واقع در نتیجه برخورد و تعامل مرد و زن ایرانی با یکدیگر بدست آمده؟ یا این مناسبترین نحوه روبرو شدن با ۲۵۰۰ سال استبداد داخلی ویا هرازگاهی مورد حمله و استعمار خارجیها قرار گرفتن است؟
در جامعه امروز ایران که فشارهای سهمگین محیطی بصورت سنتی تکلیف و وظیفه گناهآورو کنترل کننده بر تجربه اصیل نیازها، احساسات و هیجانات ارجعیت مییابد، آن هم در بسیاری از مواقع استتارشده/مستتر در پشت دین و سنت، فرزندانی که برای رشد خود نیاز به ایستادن و نهی کردن دارند، چگونه در مقابل والدین خود میایستند؟
جامعه ایرانی نه تفردگرای غربی (که در آن از اعضا انتظار میرود بصورت جزایر خودکفا مسئول تعدیل هیجانات خود باشند) و نه جمعگرای شرقی (که در آن عملا اعضا قربانی نیازهای جامعه میگردند) بلکه ایران خانواده محور است. (بیجهت نیست که در جنگ نرم ، صلابت خانواده ایرانی مورد هدف قرار گرفتهاست) در هر صورت با توجه به سببشناسی و آسیبشناسی: درد در خانواده است؛ درمان هم همانجاست!
در بسیاری از اوقات بزرگترها ترجیح میدهند مشکلات را پشت درب یا زیر قالی جارو کنند یا آنقدر سعی کنند مشکل را کوچک جلوه دهند که انگار این فقط یک مسئله محدود رفتاری و بخصوص شخصی است که میشود با آن در اتاقهای کوچک مطبهای مشاوره و روانشناختی روبرو شد. نسل جوان خواهان گفتمان است؛ آیا بزرگترها را میشود به این امر تشویق کرد؟ این گفتگو در چه تئاتری باید تسهیل شود؟
امروز ما دیگر نمیتوانیم به فعالیت درچهاردیواری کوچک مطبها اکتفا کنیم! مطبهایی که مملو هستند از ارائه دهندگان خدمات رواندرمانی فارغالتحصیل از دانشکدههای روانشناسی و مشاوره فاقد کارآموزی و برنامههای مدون عملی/تجربی! امروز دیگر نمیتوان به تنهایی به یک دیسیپلین خاص برای حل مسائل جامعه بسنده کرد! بلاشک دیدگاهی عمیق و بین رشتهای لازم است. بزرگان و نظریه-پردازان علوم انسانی کجایند که کار به جایی رسیده که افرادی که ممکن است شاید حتی تا حدودی وجاحت سیاسی هم داشته باشند ولی فاقد اعتبار علمی کافی و شاید از رشتههای نامربوطی همچون شیمی و دیگر علوم تجربی هستند و از علوم انسانی انتقاد میکنند!؟
خانمها و آقایان رشتههای مربوط، کجا هستید؟ فقط در صورت ترک صحنه، گیرم از روی قهرراهبردی، مشکلات من و تو حل نمیشود! این مشکل در کشوری که تمایل به سیاسی دیدن موضوعها دارد، نیاز به دیدگاهی فرهنگی دارد. اتاقهای فکر را به شیمیدانها و منحصرا به روانشناسان کاربردی و آنها که دایه تطابقپذیری در سر دارند واگذار ننمایید!
وظیفه خطیری در دستان شماست!
چه کسی بهتر میتواند در باره نتیجه برخورد بین والدین و فرزندان بخصوص در فازهای حساس به مقولههای جدایی و هویت یابی که تعیین کننده رفتار شهروندی در جامعه نوین است، نظریه پردازی کند؟!
جامعه ایرانی بعنوان یک موجودیت زنده و پویا که خود مراحل متوالی رشد و تحول را تا به امروز طی کرده، قابل تحلیل و مطالعه است: آیا از انفجار نور و تولد این نوزاد تا کنون این جامعه لطماتی را تحمل نکرده؟ چه تحولاتی را تجربه کرده؟ هشت سال جنگ تحمیلی، دهها سال تحریم و احساس ناامنی ناشی از تهاجم احتمالی استکبار از یک سوی و تغییرات شگرف و ژرف در جامعه بخصوص در حیطه فنآوری از سوی دیگرعلاوه بر درد معمول ناشی از رشد و تحول سریع نه چندان معمول، سرنوشت سفارشی بس سنگین برای همه رقم زده.
علایم آسیب و یا سلامت نسبی در اطراف نمایانند! به چند نمونه توجه فرمایید: بیاعتمادی بنیادی و شکاک بودن و ناامیدی سازمانی در زمان بحران ناشی از تثبیت در فاز یک که بنظر میرسد ما محکوم به تکرار آن هستیم چون مرتب در حال اختراع و کشف چرخ هستیم بخصوص در حیطه مدیریت منابع انسانی که بسیار ناکارآمد، ترس محور و بیمارگونه است، مشهود است. چرا که در زمان ناامنی، نه لزوما تعهد بلکه نسبت فامیلی و مطیع بودن محض جایگزین شایستهسالاری میگردد. عوض کردن فرد هم توفیری نمیکند. اگر عباس برود منیژه هم بیاید مانند تغییر صندلی در تایتانیک است!
از شعارهای انقلاب و کلمات جاویدان “ما میتوانیم!” که در خودبسندگی و استقلال نشانگر تحقق یافتن اهداف فاز دوم یعنی ابتکار و خودکفایی است. فهرست طویلی در دست است: از خلاقیت موسسه رویان گرفته (در قالب حنا و شنگول) تا پیشرفتهای پزشکی منالجمله پیوندهای اعضای بدن تا تولیدات نظامی (همچون قدیر و قیام و صاعقه و جماران) و دستآوردهای هوا فضا (امید و سفیر و رصد) و بلاخره فنآوری نانو
آیا فاز سوم را بدرستی گذرانده¬ایم که به خود اجازه ارتکاب هر اشتباهی را ندهیم؟ وضعیت رانندگی اسفناک در ایران میتواند نشانگر اختلال در این وهله باشد. پسرک۴۰ سالهای که همزمان با بحران میان سالی مجبور به تحلیل ادیپ و رهایی از مادریست که از سالها پیش در نتیجه طلاق عاطفی از پدر، وی را وابسته نگه داشته، فرصت ناچیزی برای خود شکوفایی خواهد داشت. یا دختران آماده بخت، فراوان رویت میشوند که هنوز در خواستگارهایشان دربه در بدنبال پدرنمایی می¬گردند که سالها پیش از اداره برنگشت و یا از ترس تکانههای جنسی خود دخترش را طرد نمود.
آیا گاهی دست از تلاش کشیدن ما و به امید قضا و قدر و قسمت و شانس نشستن نشانگر تثبیت در فاز چهار نیست؟ آیا میتوان تشنج بحران ۸۸ را بنوعی پوست اندازی در راستای هویت یابی در فاز پنجم دید؟ آمروز کجا هستیم؟ آیا ما افرادی شایسته برقراری ارتباط سالم، گفتمان و پذیرش عیوب شدهایم؟ آیا میشود فردا را رصد کرد؟
برای پاسخ به پرسشهایی از این دست، به یک گردهمایی و بسیج انقلابی مرکب از بزرگان اهل علم از رشتههای مختلف علوم انسانی نیاز هست تا با نگاهی عمیق و علمی به ریشهیابی علایم آسیبشناسی در جامعه بپردازند. رشد سالم و سریع جامعه منوط به توجه دیدگاه بین رشتهای به روابط بین فردی بخصوص با نسلهای پیشین و در وهلههای گذشته است.
وظیفه خطیری که در دستان شماست!