در مرحله ی مقدماتی ساختار درمان (فاز اول) هر چقدر تمرکز در راستای بیداری شناختی افزایش یابد، احتمال دستیابی همزمان به تجربه ی عاطفی کاهش پیدا می کند… ایجاد وضوح شناختی (لینک دادن) توسط درمانگر در زمان های مناسب جهت روشنگری الگوهای رفتاری و فکری می تواند بسیار کمک کننده باشد. همین لینک دادن ها توسط مراجع گاهی در جهت تغییر موضوع و نهایتا برای جلوگیری از تجربه عمیق احساسی در جلسه درمان بکار گرفته می شود. در مرحله ی میانی درمان (فاز دوم) وقتی فرد خاطره ای را تعریف می کند در یک چارچوب شناختی، میتوان به ابعاد زمان، مکان، فرد آن پرداخت تا عوامل تاثیرگذاربر احساسات، افکار و رفتار بررسی شود. در این قسمت هم درمانگر، شناختی کار می کند اما باید مراقب باشد مانع عمق پیدا کردن تجربه احساسات مراجع نشود. بررسی شناختی، از تجربهی احساس جلوگیری می کند و درمانگر باید تا آنجا شناخت را وسعت دهد که تجربهی احساسی یعنی اصلی ترین موضوع، تسهیل شود…. رویکرد STOP مشابه با رویکردهای کوتاه مدت پویشی دیگر به مکانیزم های دفاعی حساس است… در این رویکرد نیز احساس پشت این دفاعها حائز اهمیت است، اما به جای مقابله با دفاع، از راه های دیگری استفاده می شود همچون ابزارهای عینی مانند بیبیلیوتراپی، شن، خمیر، کلاژ، دیالوگ و… چه لزومی به بیدار کردن این نگهبان یا شیر خفته است؟! در جاهایی درگویش داستان ها، درمانگر در جلسه از افعال سوم شخص و از ضمیر “او” برای مراجع استفاده می کند تا مراجع قابلیت خروج از خود و مطالعه ی علمی خود را بعنوان سوژه پیدا کند. در این وضغیت که مراجع انگار به فرد دیگری غیر از خود نگاه می کند اضطراب ناشی از روبرویی با آن با حجم مضاعف بروز پیدا نکرده و متعاقبا شیر خفته در قالب مکانیزم دفاعی نیز بیدار نمی گردد.